وقتی مافیان روت اصلحه میکشن
ویو ات
ها کیم ات هستم برادر ناتنیم مین یونگی که خیلی اذیتم میکنه و همیشه حرصم میده اون24سالشه و برای پروژه اش خیلی زمان گذاشت منم گفتم برم خط خطیش کنم راستی من20سالمه رفتم توی اتاقش اون الان شرکت بود چون مافیا بود رفتم تو اتاقش را پروژه اش روی میز بود یکی از صفحه هایی را که نوشته بود را خط خطی کردم و ریختم تو سطل اشغال
صدای در اومد قرمز شده بود عصبی بود بدجور وایی ااان میکشتم با عصبانیت در را بست و رفت تو اتاقش و بعد از دو دقیقه دادش رفت رو هوا خاک بر سرم قبرم را کندم با کاری که کردم
از پل ها اومد پایین یه سیلی خیلی مهم بهم زد
+ات
_یونگی
_معلوم هست چه گوهی خوردی میدانی من سر این پروژه شب و زور بیدار بودم پاره اش کردی ریختی دور و خط خطیش کردی (عربده )
+تو هم کتاب مورد علاقه ام را با قیچی پاره کردی (بغض و داد )
_سر منداد نزنا هرزه خانم (عربده )
+چی... چی گفتی(گریه و داد )
_هرزه لقب خیلی قشنگی برات (تمسخر و داد )
+من هرزه نیستم (داد )
_صدا تا برام من بلند نکن هرزه (داد )
تفنگی که همیشه تو جیب پشت شلوارط بود را در اورد گرفت سمت مغز ات و اتاز ترس چشمام میلرزید و با لتماس نگاه میکرد رفت نشست روبه روی ات رو زمین ات رفت عقب تر تفنگ هنوز تو دستش بود یهو یدونه دیگه سیلی به ات زد که باعث شد دهن ات پر خون بشه و از دهنش خون بیاد و گریه میکرد سریع از یونگی دور شد و رفت تو اتاقش و در را قفل کرد و گریه میکرد
یونگی که فهمید روی خواهرش دست بلند کرده و اصلحه کشیده ناراحت شد و رفت پشت در اتاق ات در میزد ات میگفت لطفا ببخشید نمیخواستم این کارا. کنم
_ات درا باز کن مهم نیست لطفا (نگران و ناراحت )
+نه لطفا برو
_ببخشید لطفا درا باز کن
ات در را یکم باز کرد و دوتا چشم قرمز و گریون دید در را کامل باز کرد رفت داخل و ات را بغل کرد ازش معذرت خواهی کرد و سرش را بوسید و روی تخت خوابوندش
و دیکه ات را حرص نداد
پایان
یونگی هم دوباره پروژه اش را با اتدرست کرد
ها کیم ات هستم برادر ناتنیم مین یونگی که خیلی اذیتم میکنه و همیشه حرصم میده اون24سالشه و برای پروژه اش خیلی زمان گذاشت منم گفتم برم خط خطیش کنم راستی من20سالمه رفتم توی اتاقش اون الان شرکت بود چون مافیا بود رفتم تو اتاقش را پروژه اش روی میز بود یکی از صفحه هایی را که نوشته بود را خط خطی کردم و ریختم تو سطل اشغال
صدای در اومد قرمز شده بود عصبی بود بدجور وایی ااان میکشتم با عصبانیت در را بست و رفت تو اتاقش و بعد از دو دقیقه دادش رفت رو هوا خاک بر سرم قبرم را کندم با کاری که کردم
از پل ها اومد پایین یه سیلی خیلی مهم بهم زد
+ات
_یونگی
_معلوم هست چه گوهی خوردی میدانی من سر این پروژه شب و زور بیدار بودم پاره اش کردی ریختی دور و خط خطیش کردی (عربده )
+تو هم کتاب مورد علاقه ام را با قیچی پاره کردی (بغض و داد )
_سر منداد نزنا هرزه خانم (عربده )
+چی... چی گفتی(گریه و داد )
_هرزه لقب خیلی قشنگی برات (تمسخر و داد )
+من هرزه نیستم (داد )
_صدا تا برام من بلند نکن هرزه (داد )
تفنگی که همیشه تو جیب پشت شلوارط بود را در اورد گرفت سمت مغز ات و اتاز ترس چشمام میلرزید و با لتماس نگاه میکرد رفت نشست روبه روی ات رو زمین ات رفت عقب تر تفنگ هنوز تو دستش بود یهو یدونه دیگه سیلی به ات زد که باعث شد دهن ات پر خون بشه و از دهنش خون بیاد و گریه میکرد سریع از یونگی دور شد و رفت تو اتاقش و در را قفل کرد و گریه میکرد
یونگی که فهمید روی خواهرش دست بلند کرده و اصلحه کشیده ناراحت شد و رفت پشت در اتاق ات در میزد ات میگفت لطفا ببخشید نمیخواستم این کارا. کنم
_ات درا باز کن مهم نیست لطفا (نگران و ناراحت )
+نه لطفا برو
_ببخشید لطفا درا باز کن
ات در را یکم باز کرد و دوتا چشم قرمز و گریون دید در را کامل باز کرد رفت داخل و ات را بغل کرد ازش معذرت خواهی کرد و سرش را بوسید و روی تخت خوابوندش
و دیکه ات را حرص نداد
پایان
یونگی هم دوباره پروژه اش را با اتدرست کرد
۵.۴k
۲۶ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.