بوی تنت...زیبایی اتچشم حقیقتم را بستو سیاهی یک خواست نا مشروع در من منتشر گشت همچو قربانی این راهامروزدر زیر باران برهنه ایستاده امتا بوی تنت از تنم بروداماهمچو باران است حکایت من و تویاد تو مثل باریدن استکه هیچوقت به سمت بالا نمیرود...