خون خاص
#خون_خاص
#پارت_۳
وقتی بیدارشدم توی یه اتاق بامیله های زندان بودم دست و پاهم بسته بود
تو حال خودم بودم که در باز شد از پشت میله یه پسر جوان رو دیدم
رادین_چرا بی خودی تلاش میکنی وقتی نمیتونی فرار کنی
_خفه شو
رادین_بزار خودم رو معرفی کنم من رادینم پسر ارباب
_لال شو می کشمت تو میدونی من کیم؟😤😡
_بازنده
_چی؟😐
رادین_بازنده بازم بگم شما باختین 😏😏
_عوضی لاشخور کص*افت
رادین_من جای تو بودم این حرفارو نمی زد در هر صورت خانوادت پیش ما گِروگانن😏😼
وبعد رفت بیرون و هم زمان دو تا مرد بزرگ امدن سمتم و منو بلند کردن و دستو پاهام رو باز کردن
و بعد یکی شون بازوی دست چپم و اونیگی راستم رو گرفتن
من بردن بیرو تو خونه تو حال منو برده بودن و دست منو ول نکردن بودن ارباب هم امد وشرو کرد حرف زدن
ارباب_به نفع تو و خانوادته که فرار نکنی
_هه تو.... تو..... مییی کشمتتتتتتت
بی خیال به حرفم رفت سمت پله ها که منم کم نزاشتم و دوتا نگهبان رو زدم(کلاس کاراته،تکواندو، وهر ورزش رزمیه دیکه که میشناسی رفته) و رفتم دستم رو گزاشتم رو دست گیره ویلا که با صدای گولوله خشکم زد....
درک میکنم خماره بد چیزیه
#پارت_۳
وقتی بیدارشدم توی یه اتاق بامیله های زندان بودم دست و پاهم بسته بود
تو حال خودم بودم که در باز شد از پشت میله یه پسر جوان رو دیدم
رادین_چرا بی خودی تلاش میکنی وقتی نمیتونی فرار کنی
_خفه شو
رادین_بزار خودم رو معرفی کنم من رادینم پسر ارباب
_لال شو می کشمت تو میدونی من کیم؟😤😡
_بازنده
_چی؟😐
رادین_بازنده بازم بگم شما باختین 😏😏
_عوضی لاشخور کص*افت
رادین_من جای تو بودم این حرفارو نمی زد در هر صورت خانوادت پیش ما گِروگانن😏😼
وبعد رفت بیرون و هم زمان دو تا مرد بزرگ امدن سمتم و منو بلند کردن و دستو پاهام رو باز کردن
و بعد یکی شون بازوی دست چپم و اونیگی راستم رو گرفتن
من بردن بیرو تو خونه تو حال منو برده بودن و دست منو ول نکردن بودن ارباب هم امد وشرو کرد حرف زدن
ارباب_به نفع تو و خانوادته که فرار نکنی
_هه تو.... تو..... مییی کشمتتتتتتت
بی خیال به حرفم رفت سمت پله ها که منم کم نزاشتم و دوتا نگهبان رو زدم(کلاس کاراته،تکواندو، وهر ورزش رزمیه دیکه که میشناسی رفته) و رفتم دستم رو گزاشتم رو دست گیره ویلا که با صدای گولوله خشکم زد....
درک میکنم خماره بد چیزیه
۳.۰k
۱۱ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.