پارت۷۰
-مرسی عزیزم
-فقط رها تو اوکیی
-اره و راستش کورش دلم میخواد باهم بشیم معروف ترین مافیای جهان
-ای من به فداتت
-خدانکنع
عجیب بود برام ولی درکش میکنم به روهامو و الکس گفتم اتاق شکنجه رو اوکی کنن
-قربان آماده شد
-ارسلانو ببرید اونجا
-کورش
-جانم عزیزم
-تعجب نمیکنی چرا اینجوری شدم
-چرا ولی خب حق میدم بهت
-نمیپرسی چرا
-چرا
-من از بچگی این آرزو رو داشتم برا همین وقتی با رحیم کار میکردم با عشق کار میکردم یه دلیلم برای اومدن به اینجا این بود که کمکت کنم
-ای جوووونممم بیا رو پام بشین ببینم جوجه رنگی
اومد نزدیکم ولی نمیدونست چجوری بشینه خندم گرفت که کمرشو گرفتمو گذاشتم رو پام
-دلم برات تنگ شده بود رها
-منم
-میدونی چقدر دوست دارم
-کورش ولی یه روز دلم میخواد ببرمت قبرستون
-من چی میگم تو چی میگی اونوقت چرا؟؟؟
-چون اگه بخوای یه روزی خیانت کنی با همین دستام خفت میکنم
-کدوم دستات
-اینا
-ولی تو باید با این دستا س ا ل ا ر منو خفه کنی
-ععع دارم جدی میگم
-منم جدی گفتم پاشو بریم که وقتشه هنر خانوممو ببینم
-بریم
پاشدیم رفتیم سمت اتاق شکنجه که ارسلان بسته شده بود به میمیک صورت رها نگاه کردم که دیدم این واقعا میخواد شکنجه بده
-ببینم کورش تو واقعا میخوای یه زن منو شکنجه بده؟؟؟
-رها جان خودت یه بلایی سرش بیار
-باشه عشقم
رها رفت سراغ کلفت ترین شلاق و با حرص میزد تو صورتش
بعد رفت سراغ شوکر و به صورتش زد ارسلان از صورتش خون میریختو کبود شده بود و وقتی داد میزدو التماس میکرد رها خوشش میومد و بیشتر میزدش
-التماس کن ح ر و م ز ا د ه
بعد از چند دقیقه رها چشماش پر اشک شد و گفت
- تو کاری کردی که بهترین دوستم حسودی کنه بهم کاری کردی که دلش بشکنه کاری کردی که من بهترین دوستمو بکشم حالا وقتشه تو بمیری وای با زجرر با زجرر
فهمیدم که دیگه نمیتونه بلند شدمو
-رها جان عزیزم بشین نمیخواد کاری کنی بشین رو مبل نگاه کن باشه خسته شدی
-کورش بهش رحم نکن دلم میخواد اجزای بدنشو دستم بگیرم و له کنم
-تو اینو میخوای؟
-اره اره میخوااام
-فقط رها تو اوکیی
-اره و راستش کورش دلم میخواد باهم بشیم معروف ترین مافیای جهان
-ای من به فداتت
-خدانکنع
عجیب بود برام ولی درکش میکنم به روهامو و الکس گفتم اتاق شکنجه رو اوکی کنن
-قربان آماده شد
-ارسلانو ببرید اونجا
-کورش
-جانم عزیزم
-تعجب نمیکنی چرا اینجوری شدم
-چرا ولی خب حق میدم بهت
-نمیپرسی چرا
-چرا
-من از بچگی این آرزو رو داشتم برا همین وقتی با رحیم کار میکردم با عشق کار میکردم یه دلیلم برای اومدن به اینجا این بود که کمکت کنم
-ای جوووونممم بیا رو پام بشین ببینم جوجه رنگی
اومد نزدیکم ولی نمیدونست چجوری بشینه خندم گرفت که کمرشو گرفتمو گذاشتم رو پام
-دلم برات تنگ شده بود رها
-منم
-میدونی چقدر دوست دارم
-کورش ولی یه روز دلم میخواد ببرمت قبرستون
-من چی میگم تو چی میگی اونوقت چرا؟؟؟
-چون اگه بخوای یه روزی خیانت کنی با همین دستام خفت میکنم
-کدوم دستات
-اینا
-ولی تو باید با این دستا س ا ل ا ر منو خفه کنی
-ععع دارم جدی میگم
-منم جدی گفتم پاشو بریم که وقتشه هنر خانوممو ببینم
-بریم
پاشدیم رفتیم سمت اتاق شکنجه که ارسلان بسته شده بود به میمیک صورت رها نگاه کردم که دیدم این واقعا میخواد شکنجه بده
-ببینم کورش تو واقعا میخوای یه زن منو شکنجه بده؟؟؟
-رها جان خودت یه بلایی سرش بیار
-باشه عشقم
رها رفت سراغ کلفت ترین شلاق و با حرص میزد تو صورتش
بعد رفت سراغ شوکر و به صورتش زد ارسلان از صورتش خون میریختو کبود شده بود و وقتی داد میزدو التماس میکرد رها خوشش میومد و بیشتر میزدش
-التماس کن ح ر و م ز ا د ه
بعد از چند دقیقه رها چشماش پر اشک شد و گفت
- تو کاری کردی که بهترین دوستم حسودی کنه بهم کاری کردی که دلش بشکنه کاری کردی که من بهترین دوستمو بکشم حالا وقتشه تو بمیری وای با زجرر با زجرر
فهمیدم که دیگه نمیتونه بلند شدمو
-رها جان عزیزم بشین نمیخواد کاری کنی بشین رو مبل نگاه کن باشه خسته شدی
-کورش بهش رحم نکن دلم میخواد اجزای بدنشو دستم بگیرم و له کنم
-تو اینو میخوای؟
-اره اره میخوااام
۸۱
۱۱ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.