🥀فصل دوم پارت 14🥀
🥀فصل دوم پارت 14🥀
تویه آرایشگاه بودیم کله روز تویه آرایشگاه بودیم خیلی دلم گرفته بود انگار یه چیزی ازم گم شده بود
خانم: خانم پارک میخواهین موها تونم رنگ کنید
ات: نه دوست ندارم
خانم : چشم
موهام رو درست کردن و یه آرایش لایت هم کردن
خانم: بفرمائید از این طرف خانم پارک براتون لباس سفارش دادن
ات : باشه میبرم خونه می پوشم
خانم : خانم پارک گفتن همینجا بپوشین
ات : باشه
اسلاید 2 لباسه ات
اسلاید 3 کفشای ات
وقتی آماده شدم رفتم پیشه مادر
ات : مادر من آمادم اگه شما هم کارتون تموم شده بریم خونه
م/ج : وای خدا تو خیلی خوشگل شدی
یخورده خجالت کشیدم و سرمو پایین انداختم خندیی کردم
ات: ممنونم میشه بریم خونه
م/ج : میریم هانا بیاد بعدش میریم
رفتم کناره مادر نشستم
م/ج : دخترم الان خوبی دردی که نداری چند ماهشه
ات : اره خوبم یکو نیم ماهه
م/ج : خدا کنه زود این هشت ماه هم بگذره
هانا : مادر من آمادم بریم کافه
م/ج : نه میریم خونه
هانا : اما مادر
م/ج: ات میخواد که بریم خونه
هانا : اما
م/ج : اما اگر نداریم
(ویو رسیدن خونه)
وارده اوتاقم شدم
جیمین: چرا نیومده اوف دلم یجوریه انگار یه جای قریبه اومدم رویه تخت نشستم
خدمتکار : خانم بزرگ گفتن بیایین سالون
سرمو به بشونه باشه تموم دادم و از رویه تخت بلند شدم با کلافگی رفتم سالون هانا سرش تویه گوشیش بود مادر هم نشسته بود رفتم رویه یکی از مبلا نشستم
م/ج : دخترم چرا خودتو تویه اوتاق زندونی میکنی
ات : خوب نمیدونم یه حسه عجیبی دارم میشه به جیمین زنگ بزنید میخواهم باهاش حرف بزنم
با این حرفش خندیی کرد
م/ج : آهان پس دلتنگش شدی بیا اینم گوشی
گوشی رو داد دستم و منم زود رفتم اوتاقم و شماره جیمین رو گرفتم منتظر موندم اما جواب نداد بازم شمارشو گرفتم ولی بعد از چند بوق خودش قط میشه یعنی اتفاقی افتاده نکنه نه نه چیزی نیست شاید شارژش تموم شده افکارم رو کنار گذاشتم و رفتن سالون گوشی رو دادم دسته مادر داشت بلند میشد
ات: کجا میرین مادر
م/ج : گفتم یه چایی بخورم اجوما داره شام درست میکنه و نمیتونه واسم درست کنه
ات : خوب چرا شما میرین من خودم میرم
م/ج : خیلی ممنونم دخترم
یه لبخندی کردم و رفتم آشپز خونه مشغوله درست کرنده چایی بودم که
ادامه دارد ....
تویه آرایشگاه بودیم کله روز تویه آرایشگاه بودیم خیلی دلم گرفته بود انگار یه چیزی ازم گم شده بود
خانم: خانم پارک میخواهین موها تونم رنگ کنید
ات: نه دوست ندارم
خانم : چشم
موهام رو درست کردن و یه آرایش لایت هم کردن
خانم: بفرمائید از این طرف خانم پارک براتون لباس سفارش دادن
ات : باشه میبرم خونه می پوشم
خانم : خانم پارک گفتن همینجا بپوشین
ات : باشه
اسلاید 2 لباسه ات
اسلاید 3 کفشای ات
وقتی آماده شدم رفتم پیشه مادر
ات : مادر من آمادم اگه شما هم کارتون تموم شده بریم خونه
م/ج : وای خدا تو خیلی خوشگل شدی
یخورده خجالت کشیدم و سرمو پایین انداختم خندیی کردم
ات: ممنونم میشه بریم خونه
م/ج : میریم هانا بیاد بعدش میریم
رفتم کناره مادر نشستم
م/ج : دخترم الان خوبی دردی که نداری چند ماهشه
ات : اره خوبم یکو نیم ماهه
م/ج : خدا کنه زود این هشت ماه هم بگذره
هانا : مادر من آمادم بریم کافه
م/ج : نه میریم خونه
هانا : اما مادر
م/ج: ات میخواد که بریم خونه
هانا : اما
م/ج : اما اگر نداریم
(ویو رسیدن خونه)
وارده اوتاقم شدم
جیمین: چرا نیومده اوف دلم یجوریه انگار یه جای قریبه اومدم رویه تخت نشستم
خدمتکار : خانم بزرگ گفتن بیایین سالون
سرمو به بشونه باشه تموم دادم و از رویه تخت بلند شدم با کلافگی رفتم سالون هانا سرش تویه گوشیش بود مادر هم نشسته بود رفتم رویه یکی از مبلا نشستم
م/ج : دخترم چرا خودتو تویه اوتاق زندونی میکنی
ات : خوب نمیدونم یه حسه عجیبی دارم میشه به جیمین زنگ بزنید میخواهم باهاش حرف بزنم
با این حرفش خندیی کرد
م/ج : آهان پس دلتنگش شدی بیا اینم گوشی
گوشی رو داد دستم و منم زود رفتم اوتاقم و شماره جیمین رو گرفتم منتظر موندم اما جواب نداد بازم شمارشو گرفتم ولی بعد از چند بوق خودش قط میشه یعنی اتفاقی افتاده نکنه نه نه چیزی نیست شاید شارژش تموم شده افکارم رو کنار گذاشتم و رفتن سالون گوشی رو دادم دسته مادر داشت بلند میشد
ات: کجا میرین مادر
م/ج : گفتم یه چایی بخورم اجوما داره شام درست میکنه و نمیتونه واسم درست کنه
ات : خوب چرا شما میرین من خودم میرم
م/ج : خیلی ممنونم دخترم
یه لبخندی کردم و رفتم آشپز خونه مشغوله درست کرنده چایی بودم که
ادامه دارد ....
۱.۲k
۰۱ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.