رها
#رها
همینطوری که رو کاناپه لش کرده بودم که صدای زنگ خونه منو از جام پروند به سمت در رفتم پدر خونه رو باز کردم که بنیامینو،ملیکا،سپیده ریختن توخونه ،سریع پ بدم تو بغل بنیو گفتم:وای کلی دلم برات تنگ شده بود که احمق .....
_منم کلی دلم برات تنگ شده بود سیوتی چقدر خوشگل شدی ،آقا داماد کجاست همون سرمونو باهم برگردوندین که با قدرت اخمالو طاها مواجه شدیم .....
تو جه ای بهش نکردم وروبه بنی گفتم :ایناهاش ،ولش کن اونو مهم نی بیاین بشین رو مبل یه چی بیارم بخورین .....
بچه ها نشستن رو کاناپه منم رفتم آشپزخونه قهوه بیارم ،میخواستم از داخل کابینت فنجونا و بردارم که قدم نمیرسید همینطور مشغول تلاش کرد بودم که یهو دوتا دست روی کمرم نسست واز جام بلندم کردوتو گوشم گفت:چاق شدی ها سیوتی بنی قبلا لاغرتر بودی .....
لبو لچمو براش آویزون کردمو گفتم:من چاقم .....
لب پایینشو با انگشتش نوازش کردو گفت:نکن اونجوری لباتو میخورمت دختر ....
لبخندی روی لبم اومد که یهو بازو بنی محکم کشیده شد.....
طاها برزخ تو صورتش زل زد بود که گفتم:هووووو،چته یواش ....
عصبی نفس عمیقی کشیدو عربده زد : این مرتیکه لوس به چه حقی به تو دست میزنم !هاااا؟؟
چیزی نگفتم که به سمتم اومدو توصورتم زل زدو گفت :همین الان میگی جمع کنم همشون برن .....
دستشو پس زدمو گفتم:دوستانه دلم میخواد همینجا هم بمونه به تو ام اصلا ارتباطی ندارد پس خودتو دسته بالا نگیرررر.....
دندوناشو روی هم فشار داد که اهمیتی بهش ندادم وقهموه هاروریختم تو فنجون روبه بنی گفتم بریم بنی جون......
قهوه هارو گذاشتم رومیز لبخند شیطانی دوباره نشست رو لبم تازه اولش آقا طاها آنقدر اذیتت کنم خوب کیف کنی,......
روی مبل روبه بنی نشستم که ملیکا گفت :پاشو پاشو یکم با بنی برامون برقص......
نگاهی به بنی کردم که دستشو به سمتم گرفته بود دستمو توی دستش گذاشتم واز جام بلند شدم......
سپیده روبهمون گفت آهنگ در خواستی ؟؟؟
آروم میگم: همون سالسا همشگی....
آهنگ شروع میشه دستای بنی دور کمرم میشینه ومن باهاش همراهی میکنم.،دستی روی گونه ام میکشه ومیگه:چقدر چشات غمگینه رها؟.....
چیزی نمیگم وسرمو روی شونه اش میزارم....وو
که تو گوشه ام میگه ابنجوری باید پاتو بزاری وبدنتوشل کنی.....
کاری که میگه رو انجام میدم که خم میشه روم وانگشتشو میکشه رو گردنم،لبخند ملیحی میزنم که گونمو میبوسه ومیگه:نخند بچه دیونه آن میشم که......
چیزی نمیگم که یکی از عقب چنگی به لباس بنی میزنم......
ببخشید من دیروز پارت نزاشتم موبایلم مشکل داشت
همینطوری که رو کاناپه لش کرده بودم که صدای زنگ خونه منو از جام پروند به سمت در رفتم پدر خونه رو باز کردم که بنیامینو،ملیکا،سپیده ریختن توخونه ،سریع پ بدم تو بغل بنیو گفتم:وای کلی دلم برات تنگ شده بود که احمق .....
_منم کلی دلم برات تنگ شده بود سیوتی چقدر خوشگل شدی ،آقا داماد کجاست همون سرمونو باهم برگردوندین که با قدرت اخمالو طاها مواجه شدیم .....
تو جه ای بهش نکردم وروبه بنی گفتم :ایناهاش ،ولش کن اونو مهم نی بیاین بشین رو مبل یه چی بیارم بخورین .....
بچه ها نشستن رو کاناپه منم رفتم آشپزخونه قهوه بیارم ،میخواستم از داخل کابینت فنجونا و بردارم که قدم نمیرسید همینطور مشغول تلاش کرد بودم که یهو دوتا دست روی کمرم نسست واز جام بلندم کردوتو گوشم گفت:چاق شدی ها سیوتی بنی قبلا لاغرتر بودی .....
لبو لچمو براش آویزون کردمو گفتم:من چاقم .....
لب پایینشو با انگشتش نوازش کردو گفت:نکن اونجوری لباتو میخورمت دختر ....
لبخندی روی لبم اومد که یهو بازو بنی محکم کشیده شد.....
طاها برزخ تو صورتش زل زد بود که گفتم:هووووو،چته یواش ....
عصبی نفس عمیقی کشیدو عربده زد : این مرتیکه لوس به چه حقی به تو دست میزنم !هاااا؟؟
چیزی نگفتم که به سمتم اومدو توصورتم زل زدو گفت :همین الان میگی جمع کنم همشون برن .....
دستشو پس زدمو گفتم:دوستانه دلم میخواد همینجا هم بمونه به تو ام اصلا ارتباطی ندارد پس خودتو دسته بالا نگیرررر.....
دندوناشو روی هم فشار داد که اهمیتی بهش ندادم وقهموه هاروریختم تو فنجون روبه بنی گفتم بریم بنی جون......
قهوه هارو گذاشتم رومیز لبخند شیطانی دوباره نشست رو لبم تازه اولش آقا طاها آنقدر اذیتت کنم خوب کیف کنی,......
روی مبل روبه بنی نشستم که ملیکا گفت :پاشو پاشو یکم با بنی برامون برقص......
نگاهی به بنی کردم که دستشو به سمتم گرفته بود دستمو توی دستش گذاشتم واز جام بلند شدم......
سپیده روبهمون گفت آهنگ در خواستی ؟؟؟
آروم میگم: همون سالسا همشگی....
آهنگ شروع میشه دستای بنی دور کمرم میشینه ومن باهاش همراهی میکنم.،دستی روی گونه ام میکشه ومیگه:چقدر چشات غمگینه رها؟.....
چیزی نمیگم وسرمو روی شونه اش میزارم....وو
که تو گوشه ام میگه ابنجوری باید پاتو بزاری وبدنتوشل کنی.....
کاری که میگه رو انجام میدم که خم میشه روم وانگشتشو میکشه رو گردنم،لبخند ملیحی میزنم که گونمو میبوسه ومیگه:نخند بچه دیونه آن میشم که......
چیزی نمیگم که یکی از عقب چنگی به لباس بنی میزنم......
ببخشید من دیروز پارت نزاشتم موبایلم مشکل داشت
۱۹.۹k
۲۰ بهمن ۱۳۹۹