طاها
#طاها
عصبی هرچی روی میز آیینه بودو پرت کردم ....
نشستم کنار تخت وسرمو توی دستم گرفتم چطوری میخواستم بدون اون زندگی کنم ،رها تموم زندگیه من بود من باهاش چیکار کردم من یه عوضیم ،به سمت شیشه های ویسکی رفتم یدونه اشو برداشتم ویه نفس سرکشیدم ،نه من نمیتونستم از دستش بدم نمیتونستم بدون اون نفس بکشم ،بغض بد به گلوم فشار آورده بود ،از توی جیب کنار کنم عکس مامانمو در آوردم وشروع کردم حرفزدن باهاش:مامان انتقامتو ازشون گرفتم که دلم آروم بشه ولی چرا آروم نمیشه این قلب لعنتی ....مامان من مهم ترین چیزمو از دست دادم ،الان باید خوشحال باشم ولی نیستم رد زخم روی قلبم بجای اینکه بهتر بشه بیشتر میسوزه ،مامان من نباید دوسش داشته باشم ولی دارم ،شیشه توی دستمو محکم کوبوندمو عربده زدم :دوسش دارم عین دیونه هااااااااا
اشکایی که گونه هامو خیس کرده بودو پاک کردم که گوشیم زنگ خورد ،نگاهی بهش کردم اسم شکیب روی صحفه اش نقش بست ،تماسو وصل کردموگوشیشو دم گوشم گذاشتم که گفت:سلام دادش کوچیکه خوبی ....
چیزی نگفتم که گفت:یه چیز مهم است که باید بهت بگم !!!
دستی تو موهام کشیدمو با نگرانی که تو چشام موج میزد گفتم :چی ؟؟؟
_اوم ....اوم راستش یه چیزایی هست که تو ازش خبر نداری !!!
_دلعنتی عینه آدم بگو چی ؟
_راجبه مامانته ....پشت تلفن نمیشه بگم باید ببینمت ....
_بگو شکیب لطفا ......
خوراستش منو تو اشتباه کردیم ،درمورد رها ،مامانش ،باباش ......خوب راستش اون کسی که باید انتقام مامانتو از ش بگیری رها
نیست.....
انتقام ....انتقام که گرفتم ولی به ناحق ...
گوشیو قطع کردم ،من چیکار کرده بودم همه چیو بهم زده بودم خودم با دستای خودم عشقمو از خودم گرفته فته بودم ،بغض لعنتیم ترکید......
عصبی هرچی روی میز آیینه بودو پرت کردم ....
نشستم کنار تخت وسرمو توی دستم گرفتم چطوری میخواستم بدون اون زندگی کنم ،رها تموم زندگیه من بود من باهاش چیکار کردم من یه عوضیم ،به سمت شیشه های ویسکی رفتم یدونه اشو برداشتم ویه نفس سرکشیدم ،نه من نمیتونستم از دستش بدم نمیتونستم بدون اون نفس بکشم ،بغض بد به گلوم فشار آورده بود ،از توی جیب کنار کنم عکس مامانمو در آوردم وشروع کردم حرفزدن باهاش:مامان انتقامتو ازشون گرفتم که دلم آروم بشه ولی چرا آروم نمیشه این قلب لعنتی ....مامان من مهم ترین چیزمو از دست دادم ،الان باید خوشحال باشم ولی نیستم رد زخم روی قلبم بجای اینکه بهتر بشه بیشتر میسوزه ،مامان من نباید دوسش داشته باشم ولی دارم ،شیشه توی دستمو محکم کوبوندمو عربده زدم :دوسش دارم عین دیونه هااااااااا
اشکایی که گونه هامو خیس کرده بودو پاک کردم که گوشیم زنگ خورد ،نگاهی بهش کردم اسم شکیب روی صحفه اش نقش بست ،تماسو وصل کردموگوشیشو دم گوشم گذاشتم که گفت:سلام دادش کوچیکه خوبی ....
چیزی نگفتم که گفت:یه چیز مهم است که باید بهت بگم !!!
دستی تو موهام کشیدمو با نگرانی که تو چشام موج میزد گفتم :چی ؟؟؟
_اوم ....اوم راستش یه چیزایی هست که تو ازش خبر نداری !!!
_دلعنتی عینه آدم بگو چی ؟
_راجبه مامانته ....پشت تلفن نمیشه بگم باید ببینمت ....
_بگو شکیب لطفا ......
خوراستش منو تو اشتباه کردیم ،درمورد رها ،مامانش ،باباش ......خوب راستش اون کسی که باید انتقام مامانتو از ش بگیری رها
نیست.....
انتقام ....انتقام که گرفتم ولی به ناحق ...
گوشیو قطع کردم ،من چیکار کرده بودم همه چیو بهم زده بودم خودم با دستای خودم عشقمو از خودم گرفته فته بودم ،بغض لعنتیم ترکید......
۲۳.۸k
۲۰ بهمن ۱۳۹۹