عشق بی پایان پارت19
عشق بی پایان پارت19
بعض به گلو هام چنگ میزد ک دلم میخواست جیغ بکشم
با حرص قدم برداشتمو رفتم تو اتاقم
ی تینت برداشتمو روی گونه هام و لبامو صورتی کردم
با خودم گفتم
_چه بامزه شدم
بلند شدم ک یهو جیمز جلوم ظاهر شد
_ووی ترسیدم مگه دیوونه ای
+نمیدونی میکاپ واسه زن حامله خطرناکه
خم شدم ک لباسمو بردارم همزمان لب زدم
_تو خطرناک تری
دستی رو روی کمرم حس کردم
با عصبانیت برگشتم ک جیمز لباشو روی لبام گذاشت و میک عمیقی زد با عصبانیت مشت محکمی به سینه هاش زدم ک جدا شدو لب زد
+هنوزم خوشمزه هستی
پوزخندی زد و گفت
+ولی کثیفی
پشت دستامو روی لبام کشیدم و با بغض داد زدم
_گمشوو بیروننن
با حرص تینت رو برداشتم و رژمو تمدید کردم باز لب زد
+چرا اینقد این لامصبو تمدید میکنی میگم برات بده
_بتوچه برو بیرون به تو هیچ ربطی نداره
قدم زد و اومد طرفم و منم همینطور میرفتم عقب ک دیگ راهی نداشتم و به دیوار تکیه دادم
+بچه منه پس موظفی ازش مثل جفت چشات مراقبت کنی مامان کوچولو
صورتمو برگردوندم ک شصتشو روی گونه هام به حالت نوازش کشید و گفت
+چرا داری منو اذییت میکنی ها
جوابی ندادم ولی با انگشتاش چونمو گرفت و رو به روی صورت خودش قرار داد
+چرا اینقد قرمزش میکنی
_برا دل خودم
+اووف از دست دلت
پس لطفا دوباره تمدیدش کن
_نه، خواهش میکنم
رفتم و توی تخت نشستم و اشک ریختم
+خانومم ببخشید ک اذییتت کردم
این تنها کلمه محبت امیزی بود ک بعد از اون ماجرا ها بهم گفته بود
+پاشو لباستو بپوش خودم میبرمت
_نمیخواد برو به قرارت برس
+دیگه یکم توروت میخندم پررو نشو
پاشو گمشو لباستو بپوش دیرم شد
بعض به گلو هام چنگ میزد ک دلم میخواست جیغ بکشم
با حرص قدم برداشتمو رفتم تو اتاقم
ی تینت برداشتمو روی گونه هام و لبامو صورتی کردم
با خودم گفتم
_چه بامزه شدم
بلند شدم ک یهو جیمز جلوم ظاهر شد
_ووی ترسیدم مگه دیوونه ای
+نمیدونی میکاپ واسه زن حامله خطرناکه
خم شدم ک لباسمو بردارم همزمان لب زدم
_تو خطرناک تری
دستی رو روی کمرم حس کردم
با عصبانیت برگشتم ک جیمز لباشو روی لبام گذاشت و میک عمیقی زد با عصبانیت مشت محکمی به سینه هاش زدم ک جدا شدو لب زد
+هنوزم خوشمزه هستی
پوزخندی زد و گفت
+ولی کثیفی
پشت دستامو روی لبام کشیدم و با بغض داد زدم
_گمشوو بیروننن
با حرص تینت رو برداشتم و رژمو تمدید کردم باز لب زد
+چرا اینقد این لامصبو تمدید میکنی میگم برات بده
_بتوچه برو بیرون به تو هیچ ربطی نداره
قدم زد و اومد طرفم و منم همینطور میرفتم عقب ک دیگ راهی نداشتم و به دیوار تکیه دادم
+بچه منه پس موظفی ازش مثل جفت چشات مراقبت کنی مامان کوچولو
صورتمو برگردوندم ک شصتشو روی گونه هام به حالت نوازش کشید و گفت
+چرا داری منو اذییت میکنی ها
جوابی ندادم ولی با انگشتاش چونمو گرفت و رو به روی صورت خودش قرار داد
+چرا اینقد قرمزش میکنی
_برا دل خودم
+اووف از دست دلت
پس لطفا دوباره تمدیدش کن
_نه، خواهش میکنم
رفتم و توی تخت نشستم و اشک ریختم
+خانومم ببخشید ک اذییتت کردم
این تنها کلمه محبت امیزی بود ک بعد از اون ماجرا ها بهم گفته بود
+پاشو لباستو بپوش خودم میبرمت
_نمیخواد برو به قرارت برس
+دیگه یکم توروت میخندم پررو نشو
پاشو گمشو لباستو بپوش دیرم شد
۳.۵k
۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.