آيا اين عشق واقعی است؟
آيا اين عشق واقعی است؟
part24🍒🍓
جیمین ویو
چی داشت میگفت؟حاملگی خطرناک؟چرا تا الان چیزی بهم نگفته بود؟حالا چیکار کنم؟کجا رفت؟برمیگرده؟نکنه چیزیش بشه؟همه این سوال ها ذهنم رو درگیر خودشون کرده بودن که یهو تیهونگ گفت
تهیونگ:شوگا برو دنبال ات جیمین تو هم بیا بشین.
شوگا سریع دوید دنبال ات
ات ویو
تو جنگل داشتم راه میرفتم که شنیدم شوگا داره صدام میزنه توجه نکردم و همینجوری راه میرفتم گه صدای آب رو شنیدم سریع رفتم که رسیدم به یه رودخونه پاهام رو گزاشتم داخلش داشتم پاهام رو توی آب تکون میدادم که صدای خاطراتم بلند تر میشد مثل خاطره اولین دیدار من و پسرا که اول جیمین رو دیدم
(فلش بک به چند سال پیش)
ات ویو
بالاخره تونستم از دست خانوادهم فرار کنم و بیام کره به کنسرت بی تی اس رفتم تو و شروع به خوندن کردن منم اون وسط گریم گرفت از یه راه رو رفتم داخل و نشستم رو زمین و زانو هام رو بغل کردم و گریه کردم تو راه رو هیچ کس نبود تا نوازش لطیفی رو حس کردم سرم رو آوردم بالا جیمین بود بایسم از بی تی اس
جیمین:دختر خانم چیزی شده؟
ات:ب.....بب.....ببخشید دا....داشتم میرفتم
اومدم که برم جیمین دستمو گرفت
جیمین:چیزی شده؟
ات:نه بازم ببخشید
و دویدم و رفتم شب بارون شد و دوستم بهم خیانت کرده بود پولام رو برده بود و من با چمدونم موندم نمیدونم چیشد که زنگ یه خونه رو زدم تا در رو باز کردن من هم بیهوش شدم وقتی به هوش اومدم فهمیدم اومدم در خونه جیمین و رو تخت دراز کشیده بودم(بچه ها منحرف نشین تخت یه نفره بوده)اومدم برم بیرون چمدونم رو برداشتم و از اتاق زدم،بیرون که خوردم به یه چیز سفت
ات:آخ
جیمین:خوبی؟
ات:جیمین.......یعنی ببخشید آقای پارک.........میتونم برم؟
جیمین:اول وایسا یه لحظه بیا صبحونه بخوریم
(پایان فلش بک)
part24🍒🍓
جیمین ویو
چی داشت میگفت؟حاملگی خطرناک؟چرا تا الان چیزی بهم نگفته بود؟حالا چیکار کنم؟کجا رفت؟برمیگرده؟نکنه چیزیش بشه؟همه این سوال ها ذهنم رو درگیر خودشون کرده بودن که یهو تیهونگ گفت
تهیونگ:شوگا برو دنبال ات جیمین تو هم بیا بشین.
شوگا سریع دوید دنبال ات
ات ویو
تو جنگل داشتم راه میرفتم که شنیدم شوگا داره صدام میزنه توجه نکردم و همینجوری راه میرفتم گه صدای آب رو شنیدم سریع رفتم که رسیدم به یه رودخونه پاهام رو گزاشتم داخلش داشتم پاهام رو توی آب تکون میدادم که صدای خاطراتم بلند تر میشد مثل خاطره اولین دیدار من و پسرا که اول جیمین رو دیدم
(فلش بک به چند سال پیش)
ات ویو
بالاخره تونستم از دست خانوادهم فرار کنم و بیام کره به کنسرت بی تی اس رفتم تو و شروع به خوندن کردن منم اون وسط گریم گرفت از یه راه رو رفتم داخل و نشستم رو زمین و زانو هام رو بغل کردم و گریه کردم تو راه رو هیچ کس نبود تا نوازش لطیفی رو حس کردم سرم رو آوردم بالا جیمین بود بایسم از بی تی اس
جیمین:دختر خانم چیزی شده؟
ات:ب.....بب.....ببخشید دا....داشتم میرفتم
اومدم که برم جیمین دستمو گرفت
جیمین:چیزی شده؟
ات:نه بازم ببخشید
و دویدم و رفتم شب بارون شد و دوستم بهم خیانت کرده بود پولام رو برده بود و من با چمدونم موندم نمیدونم چیشد که زنگ یه خونه رو زدم تا در رو باز کردن من هم بیهوش شدم وقتی به هوش اومدم فهمیدم اومدم در خونه جیمین و رو تخت دراز کشیده بودم(بچه ها منحرف نشین تخت یه نفره بوده)اومدم برم بیرون چمدونم رو برداشتم و از اتاق زدم،بیرون که خوردم به یه چیز سفت
ات:آخ
جیمین:خوبی؟
ات:جیمین.......یعنی ببخشید آقای پارک.........میتونم برم؟
جیمین:اول وایسا یه لحظه بیا صبحونه بخوریم
(پایان فلش بک)
۵.۴k
۰۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.