آیا این عشق واقعی است؟
آیا این عشق واقعی است؟
part23🍒🍓
جین:جیمین بسه بزار استراحت کنه
جیمین:باشه ولی فردا......
جیمین بقیه حرفشو خورد
ات:دلم درد میکنه لیا چیکار کنم؟
لیا:بیا این قرص رو بخور دردت رو کم تر میکنه
ات:ممنون
شوگا:لیا!
لیا:بله
شوگا:منم بچه میخوام
لیا:یه دو روز وایسا حالا چی میشه.ات عزیزم استراحت کن خوب میشی
ات:ممنون
جیمین:پسرا برید بیرون
جیمین اومد کنار ات نشست رو تخت و دستشو رو شکم ات گزاشت
جیمین:نمیزارم هیچ اتفاقی برای این کوچولو بیوفته
ات:مظلوم گیر اوردیاااااا
جیمین:انقدر خودتو عصبی نکن برای بچه خوب نیست
ات:تو فقط بچه میخوایی؟(بغض)
جیمین ات رو آورد تو بغلش
جیمین:نه عزیزم تو رو هم دوست دارم
ات:ای کاش همینجوری باشه
جیمین:همینجوری هست
جیمین ات رو تو بغلش چلوند و کم کم خوابیدن
صبح با صدای آشپزخونه بیدار شد رفت خودشو آماده کرد و اومد پایین
ات:چیشده چرا دعوا میکنین؟
جین:این فلفله یا ادویه گوشت؟من میگم فلفل ولی یونگی میگه ادویه گوشت
ات:بده بو کنم
بو کردم بوی تندی میداد
ات:فلفل ولی این فلفل چون طبیعی تر هست بوش میخوره به ادویه گوشت به هر حال این فلفل هست
جین:ممنون
ات:جیمین!
جیمین:بله چرا اومدی پایین؟
ات:😐
جیمین:خب بله کاری داشتی؟
ات:گوشیم؟
جیمین:رو مبل
رفتم گوشیم رو باز کردم رفتم تو گوگل و سرچ زدم چگونه بچه را سقط کنیم؟یونگی کنارم بود سریع گوشیو ازم گرفت
یونگی:هی چیکار میکنی؟
ات:بچه منه هر کاری بخوام میتونم باهاش انجام بدم
جیمین:مثلا؟
ات:بکشمش
جیمین:چی میگی دیوونه شدی؟
ات:آره دیوونه شدم دلم بچه نمیخواد
جیمین:من الان صاحب توعم و اون بچه باید زنده بمونه
ات:کی گفته تو صاحب منی؟
جیمین:قانون گفته تو الان دوست دخترم که از من بچه داری و دیگه کاریش نمیشه کرد
ات:نمیتونم بخدا نمیتونم(گریه)
جین:ات چیشد چرا یهو زدی زیر گریه
ات:بخدا نمیتونم(داد)
جیمین:چرا نمیتونی؟
ات:اسم حاملگی خطرناک به گوشت خورده؟پهلو دردم یه کاری کرده که احتمال زنده بودن من و بچم موقع زایمان دو درصد باشه حالا هی بگو بچه میخوام(داد)
بعد از این حرفم از ویلا زدم بیرون و رفتم تو جنگل
part23🍒🍓
جین:جیمین بسه بزار استراحت کنه
جیمین:باشه ولی فردا......
جیمین بقیه حرفشو خورد
ات:دلم درد میکنه لیا چیکار کنم؟
لیا:بیا این قرص رو بخور دردت رو کم تر میکنه
ات:ممنون
شوگا:لیا!
لیا:بله
شوگا:منم بچه میخوام
لیا:یه دو روز وایسا حالا چی میشه.ات عزیزم استراحت کن خوب میشی
ات:ممنون
جیمین:پسرا برید بیرون
جیمین اومد کنار ات نشست رو تخت و دستشو رو شکم ات گزاشت
جیمین:نمیزارم هیچ اتفاقی برای این کوچولو بیوفته
ات:مظلوم گیر اوردیاااااا
جیمین:انقدر خودتو عصبی نکن برای بچه خوب نیست
ات:تو فقط بچه میخوایی؟(بغض)
جیمین ات رو آورد تو بغلش
جیمین:نه عزیزم تو رو هم دوست دارم
ات:ای کاش همینجوری باشه
جیمین:همینجوری هست
جیمین ات رو تو بغلش چلوند و کم کم خوابیدن
صبح با صدای آشپزخونه بیدار شد رفت خودشو آماده کرد و اومد پایین
ات:چیشده چرا دعوا میکنین؟
جین:این فلفله یا ادویه گوشت؟من میگم فلفل ولی یونگی میگه ادویه گوشت
ات:بده بو کنم
بو کردم بوی تندی میداد
ات:فلفل ولی این فلفل چون طبیعی تر هست بوش میخوره به ادویه گوشت به هر حال این فلفل هست
جین:ممنون
ات:جیمین!
جیمین:بله چرا اومدی پایین؟
ات:😐
جیمین:خب بله کاری داشتی؟
ات:گوشیم؟
جیمین:رو مبل
رفتم گوشیم رو باز کردم رفتم تو گوگل و سرچ زدم چگونه بچه را سقط کنیم؟یونگی کنارم بود سریع گوشیو ازم گرفت
یونگی:هی چیکار میکنی؟
ات:بچه منه هر کاری بخوام میتونم باهاش انجام بدم
جیمین:مثلا؟
ات:بکشمش
جیمین:چی میگی دیوونه شدی؟
ات:آره دیوونه شدم دلم بچه نمیخواد
جیمین:من الان صاحب توعم و اون بچه باید زنده بمونه
ات:کی گفته تو صاحب منی؟
جیمین:قانون گفته تو الان دوست دخترم که از من بچه داری و دیگه کاریش نمیشه کرد
ات:نمیتونم بخدا نمیتونم(گریه)
جین:ات چیشد چرا یهو زدی زیر گریه
ات:بخدا نمیتونم(داد)
جیمین:چرا نمیتونی؟
ات:اسم حاملگی خطرناک به گوشت خورده؟پهلو دردم یه کاری کرده که احتمال زنده بودن من و بچم موقع زایمان دو درصد باشه حالا هی بگو بچه میخوام(داد)
بعد از این حرفم از ویلا زدم بیرون و رفتم تو جنگل
۴.۵k
۰۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.