پارت
پارت۸
وقتی پدرخواندته
درخواستی
وقتی رفتن بیرون پاک از همسرش پرسید
پاک:نکنه
سورلا:نه امکان نداره
پاک:ولی ما هیچ وقت جنازهاش و پیدا نکردیم
سورلا:پس تست میگیریم
پاک:حله
و یه دکتر آوردن و تست از بینا گرفتن دکتر گفت یه چند ساعتی طول میکشه تا جواب بیاد دقیقا وقتی دکتر رفت نامجون و افرادش حمله کردن و پاک و سورلا خیلی زود رفتن بیرون
نامجون:زودباش بینا و پس بده
پاک:اگه ندم
تهیونگ:بزور میگیریمش
نامجون:تو حتی خواهرمم کشتی
سورلا:ما همچین کاری نکردیم
جین:فقط شمایید که دشمنین
سورلا:این دشمنی و وقتی شروع کردید که دخترم و ازم گرفتید و حتی نزاشتید بچش و ببینم
نامجون:ولی دخترت زندس
سورلا:دروغ نگوووو
که یدفعه یه نگهبان اومد
نگهبان:قربان اون دختره کلی خون بالا اورد و بیهوش شد
پاک:چی
جین:هی باهاش چیکار کردین
سورلا:مهم نیست به هرحال هم اون و هم بچت باهم به جهنم میرن
نامجون:بچم
سورلا:عشقت بارداره
جین:ولی نباید بلایی سرش بیاد
جونگکوک:خب چون اونموقع تو دوباره از دست میدی
سورلا:درست حرف بزنین(داد)
نامجون:بینا دخترته(داد)
سورلا:چی
نامجون: همونیه که بخاطرش این دشمنی شروع شد همونیه که مادر دوتا بچه های منه دخترت زندس اون همونیه که الان داره جون میده
پاک:سورلا
سورلا:نه نه این امکان نداره
شوگا:حالا که میبینی داره
که یدفعه دکتر اومد و گفت
دکتر:ارباب اون دی ان ایش با شما و خانم مطابقت داره اون دخترشماست
جیهوپ:حالا مطمئن شدی
نامجون:ولش کنین دیگه داره جون میده
و بعدش نامجون خیلی سریع رفت و بینا رو از صندلی باز کرد و به بیمارستان بردش
...........
وقتی پدرخواندته
درخواستی
وقتی رفتن بیرون پاک از همسرش پرسید
پاک:نکنه
سورلا:نه امکان نداره
پاک:ولی ما هیچ وقت جنازهاش و پیدا نکردیم
سورلا:پس تست میگیریم
پاک:حله
و یه دکتر آوردن و تست از بینا گرفتن دکتر گفت یه چند ساعتی طول میکشه تا جواب بیاد دقیقا وقتی دکتر رفت نامجون و افرادش حمله کردن و پاک و سورلا خیلی زود رفتن بیرون
نامجون:زودباش بینا و پس بده
پاک:اگه ندم
تهیونگ:بزور میگیریمش
نامجون:تو حتی خواهرمم کشتی
سورلا:ما همچین کاری نکردیم
جین:فقط شمایید که دشمنین
سورلا:این دشمنی و وقتی شروع کردید که دخترم و ازم گرفتید و حتی نزاشتید بچش و ببینم
نامجون:ولی دخترت زندس
سورلا:دروغ نگوووو
که یدفعه یه نگهبان اومد
نگهبان:قربان اون دختره کلی خون بالا اورد و بیهوش شد
پاک:چی
جین:هی باهاش چیکار کردین
سورلا:مهم نیست به هرحال هم اون و هم بچت باهم به جهنم میرن
نامجون:بچم
سورلا:عشقت بارداره
جین:ولی نباید بلایی سرش بیاد
جونگکوک:خب چون اونموقع تو دوباره از دست میدی
سورلا:درست حرف بزنین(داد)
نامجون:بینا دخترته(داد)
سورلا:چی
نامجون: همونیه که بخاطرش این دشمنی شروع شد همونیه که مادر دوتا بچه های منه دخترت زندس اون همونیه که الان داره جون میده
پاک:سورلا
سورلا:نه نه این امکان نداره
شوگا:حالا که میبینی داره
که یدفعه دکتر اومد و گفت
دکتر:ارباب اون دی ان ایش با شما و خانم مطابقت داره اون دخترشماست
جیهوپ:حالا مطمئن شدی
نامجون:ولش کنین دیگه داره جون میده
و بعدش نامجون خیلی سریع رفت و بینا رو از صندلی باز کرد و به بیمارستان بردش
...........
- ۵.۶k
- ۰۲ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط