پارت۶
پارت۶
وقتی پدرخواندته
درخواستی
ویو بینا
از خواب پاشدم با دیدن بدن لخت خودم و نامجون تمام لحظات دیشب یادم اومدم اخه چرا باید برای من تموم این چیزا پیش بیاد گریم گرفته بود کهنامجون بیدار شد
نامجون:چته چرا گریه میکنی
بینا:تو و من دیشب..
نامجون:هیچی نگو به میل خودت بود
بینا:واقعاولی اخه چطوری
نامجون:اره
بیناپاشد و پتو رو دور خودش پیچید و رفت حموم و اومد بیرون و تا اونموقع نامجون هم رفته بود حموم و اومد و نامجون رفت پایین و بینا هم بعد از انجام کاراش رفت پیش بورام تا بیدارش کنه
بینا :بورام دخترقشنگم پاشو
بورام:یکم دیگه بخوابم
بینا:نه دیگه مهدکودک دیر میشه
کهبالاخره بورام بیدار شد و بعد از انجام کارای بورام باهم رفتن پایین و بینا بورام و آماده کرد و بعدم به مدرسه فرستاد که نامجون گفت
نامجون:امروز وقت انجام نقشه اس حواست باشه ها
بینا:باید چیکارکنم
نامجون : الان همه فکر میکنن تو همسر منی و نقطه ضعف منی برای همین چند روز دیگه قراره تو بری بیرون از خونه فقط همین
بینا:باشه
و چند روز بعد موقع انجام عملیات بینا حالش خیلی بد بود ولی باید نقشه رو انجام میداد و نامجون بورام و پیش زن جمیمین گذاشت و بعد با پسرا برای عملیات آماده شدن نامجون یکم براش سخت بود چون نمیتونست ببینه مادره بچش و کسی که دوسش داره در خطر باشه درسته نامجون عاشق بینا شده بود و همه اینا یدفعه ای بود به هرحال بینا از خونه رفت بیرون که یه ون جلوش ایستاد و بینا رو بیهوش کردن با خودشون بردن
................
وقتی پدرخواندته
درخواستی
ویو بینا
از خواب پاشدم با دیدن بدن لخت خودم و نامجون تمام لحظات دیشب یادم اومدم اخه چرا باید برای من تموم این چیزا پیش بیاد گریم گرفته بود کهنامجون بیدار شد
نامجون:چته چرا گریه میکنی
بینا:تو و من دیشب..
نامجون:هیچی نگو به میل خودت بود
بینا:واقعاولی اخه چطوری
نامجون:اره
بیناپاشد و پتو رو دور خودش پیچید و رفت حموم و اومد بیرون و تا اونموقع نامجون هم رفته بود حموم و اومد و نامجون رفت پایین و بینا هم بعد از انجام کاراش رفت پیش بورام تا بیدارش کنه
بینا :بورام دخترقشنگم پاشو
بورام:یکم دیگه بخوابم
بینا:نه دیگه مهدکودک دیر میشه
کهبالاخره بورام بیدار شد و بعد از انجام کارای بورام باهم رفتن پایین و بینا بورام و آماده کرد و بعدم به مدرسه فرستاد که نامجون گفت
نامجون:امروز وقت انجام نقشه اس حواست باشه ها
بینا:باید چیکارکنم
نامجون : الان همه فکر میکنن تو همسر منی و نقطه ضعف منی برای همین چند روز دیگه قراره تو بری بیرون از خونه فقط همین
بینا:باشه
و چند روز بعد موقع انجام عملیات بینا حالش خیلی بد بود ولی باید نقشه رو انجام میداد و نامجون بورام و پیش زن جمیمین گذاشت و بعد با پسرا برای عملیات آماده شدن نامجون یکم براش سخت بود چون نمیتونست ببینه مادره بچش و کسی که دوسش داره در خطر باشه درسته نامجون عاشق بینا شده بود و همه اینا یدفعه ای بود به هرحال بینا از خونه رفت بیرون که یه ون جلوش ایستاد و بینا رو بیهوش کردن با خودشون بردن
................
۵۷۰
۰۱ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.