رمان دورترین نزدیک کاور شخصیت ماهور
#پارت_۱۴۳
بعله این صحنه م از چشم ماهور دور نموند اومد سمتمون!
میلاد بزور جلو خندشو میگرفت!
+تو به هرچی که مال منه چشم داری؟!
میلاد جدی تر نگاش کرد : بلاخره زبون وا کردین جناب!
دستمو گرفت
+ فاصله میلاد! حق نداری وارد محدوده زندگیم بشی!
میلاد: من به مال کسی چشم ندارم!
اگرم داشته باشم! نمیدونسم چیزی!
روش ننوشتی متعلق ب ماهور سپهری!
پوزخندی زد :الان ببین و بدون! اون زمان گذشت چشت دنبال هرچی بود برات فراهم میشد!حواست ب خودت و نگاهت باشه، پسرعمو!
این اخریو عمدا با حرص گفت
خندم گرفته بود سامیو ملیسام با ذوق نگامون میکردن
دستمو محکم میکشید _ماهور
عصبانی بود +بعله!
_چرا اینجوری شدی وایسا یه لیوان اب بخور اروم باش
رامین صداش زد و رفت سمتشون
+الان میام
به حرفی که زد فک میکردم! این حجم از حساسیت شو دوس داشتم
با قرار گرفتن شخصی جلوم سرمو بالا گرفتم ! وای من از دست این زن سکته میکنم امشب! چی میخواد!
ماندانا خانوم: ببین نمیدونم کی هستی و ازکجا اومدی تو زندگی بچه هام!
ولی خیلی میدون و خالی دیدی!
دیگه نمیشد محترمانه برخورد کرد
با پوزخند گفتم _ بچه هاتون!!؟
جدی گفت: ازشون فاصله بگیر خصوصا ماهور! چی فک کردی با خودت! یه رابطه ساده رو انقدجدی نگیر که فک کنی میتونی پسرمو صاحب شی! اره درست حدس زدی ماهور هروقت بخاد برگرده میتونه همه چیو داشته باشه! چون حق اونه! ما بهش حق انتخاب دادیم رو پای خودش وایساده اما ماهم ب فکر بچه هامون هستیم!
_شما؟ شما بفکر بچه هاتون هستید!؟ خیلی خنده داره ببخشید!
در ضمن همه مث شما دنبال ی زندگی مجلل و پول نیستن! همه مثله شما بخاطر وضع بد مالی شوهرو دختر دو ماهه و پسر ۷_۸ سالشونو ول نمیکنن برن! مطمئنم اگه با ماهورم ازدواج کنم همچین ادمی نخواهم بود من دوسش دارم! چیزی که شما نمی فهمید! تو دنیای شما چیزایی بالاتر از عشق وجود داره! اما من اون خوشحالی که شما ازش گرفتینو بهش پس دادم! اون ارامشی که نداشتو اون حال خوبی که نداشتو با من داره! دیگه نمیخام به حرفاتون گوش بدم!
اومد نزدیکتر: خیلی پررو وقیحی از رفتارت معلومه تویه خانواده سطح پایین بزرگ شدی! چه ظاهری چه رفتاری به پسر من نمیخوری! از ماهور فاصله بگیر!
با همون بغض تو گلوم میخواستم حرف بزنم که ماهور ب دادم رسید
+ببخشید شما؟!
پدرشو خانواده سامی و بچه ها نزدیکمون بودنو ماهور صداش یکم بلند بود
مامانش: پس...
+بزارید یه چیزاییو روشن کنم! فک کنم وقتشه! اول اینکه تو حق تعیین تکلیف برای منو دورو بریامو نداری! بعدشم این دختری که اینجوری باهاش حرف میزنی تموم زندگیه منه! و به هیچ کسی مربوط نیست! مادرش ناباورانه بهمون نگاه کرد:
ماهور! این به خانو...
حرفشو قطع کرد...
#دورترین_نزدیک
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #پست_جدید #خاص #زیبا #جذاب #شیک #هنری
بعله این صحنه م از چشم ماهور دور نموند اومد سمتمون!
میلاد بزور جلو خندشو میگرفت!
+تو به هرچی که مال منه چشم داری؟!
میلاد جدی تر نگاش کرد : بلاخره زبون وا کردین جناب!
دستمو گرفت
+ فاصله میلاد! حق نداری وارد محدوده زندگیم بشی!
میلاد: من به مال کسی چشم ندارم!
اگرم داشته باشم! نمیدونسم چیزی!
روش ننوشتی متعلق ب ماهور سپهری!
پوزخندی زد :الان ببین و بدون! اون زمان گذشت چشت دنبال هرچی بود برات فراهم میشد!حواست ب خودت و نگاهت باشه، پسرعمو!
این اخریو عمدا با حرص گفت
خندم گرفته بود سامیو ملیسام با ذوق نگامون میکردن
دستمو محکم میکشید _ماهور
عصبانی بود +بعله!
_چرا اینجوری شدی وایسا یه لیوان اب بخور اروم باش
رامین صداش زد و رفت سمتشون
+الان میام
به حرفی که زد فک میکردم! این حجم از حساسیت شو دوس داشتم
با قرار گرفتن شخصی جلوم سرمو بالا گرفتم ! وای من از دست این زن سکته میکنم امشب! چی میخواد!
ماندانا خانوم: ببین نمیدونم کی هستی و ازکجا اومدی تو زندگی بچه هام!
ولی خیلی میدون و خالی دیدی!
دیگه نمیشد محترمانه برخورد کرد
با پوزخند گفتم _ بچه هاتون!!؟
جدی گفت: ازشون فاصله بگیر خصوصا ماهور! چی فک کردی با خودت! یه رابطه ساده رو انقدجدی نگیر که فک کنی میتونی پسرمو صاحب شی! اره درست حدس زدی ماهور هروقت بخاد برگرده میتونه همه چیو داشته باشه! چون حق اونه! ما بهش حق انتخاب دادیم رو پای خودش وایساده اما ماهم ب فکر بچه هامون هستیم!
_شما؟ شما بفکر بچه هاتون هستید!؟ خیلی خنده داره ببخشید!
در ضمن همه مث شما دنبال ی زندگی مجلل و پول نیستن! همه مثله شما بخاطر وضع بد مالی شوهرو دختر دو ماهه و پسر ۷_۸ سالشونو ول نمیکنن برن! مطمئنم اگه با ماهورم ازدواج کنم همچین ادمی نخواهم بود من دوسش دارم! چیزی که شما نمی فهمید! تو دنیای شما چیزایی بالاتر از عشق وجود داره! اما من اون خوشحالی که شما ازش گرفتینو بهش پس دادم! اون ارامشی که نداشتو اون حال خوبی که نداشتو با من داره! دیگه نمیخام به حرفاتون گوش بدم!
اومد نزدیکتر: خیلی پررو وقیحی از رفتارت معلومه تویه خانواده سطح پایین بزرگ شدی! چه ظاهری چه رفتاری به پسر من نمیخوری! از ماهور فاصله بگیر!
با همون بغض تو گلوم میخواستم حرف بزنم که ماهور ب دادم رسید
+ببخشید شما؟!
پدرشو خانواده سامی و بچه ها نزدیکمون بودنو ماهور صداش یکم بلند بود
مامانش: پس...
+بزارید یه چیزاییو روشن کنم! فک کنم وقتشه! اول اینکه تو حق تعیین تکلیف برای منو دورو بریامو نداری! بعدشم این دختری که اینجوری باهاش حرف میزنی تموم زندگیه منه! و به هیچ کسی مربوط نیست! مادرش ناباورانه بهمون نگاه کرد:
ماهور! این به خانو...
حرفشو قطع کرد...
#دورترین_نزدیک
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #پست_جدید #خاص #زیبا #جذاب #شیک #هنری
۸.۴k
۲۹ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.