part 18
#part_18
#طاها
دو هفته از اون روزی که منو رها قرار شد باهم درس بخونیم گذشت
و ماهم هر روز مثل قبل به بهونه کتابخونه میرفتیم بیرون
جلو در منتظر رها بودم
حاال خوبه این رها هیچیش شبیه دخترا نیس ولی حاضر شدنش کپی خود دختراس
میخواست آرایش کنه فکر کنم باید یه روزی منتظرش میموندم با این وضع
یه لحظه با تصور این که رها لباس دخترونه بپوشه
لبخندی رو لبم نشست
خدایی خیلی خوشگله فکر کن لباس دخترونم بپوشه دیگع چی میشه
یکی زدم تو سرم خاک بر سرت طاها
رها پسره
تو دیگه چقدر هیزی
اصلا اون دختر گند اخالق چیش خوبه
هم اخالقش گنده هم قیافش 😐
باالخره به ۱۰ ساعت تشریف اوردن
رها-سلم
طاها-چه عجب
رها-من که گفتم لوکیشن بده خودم میام تو گیر دادی میام باهم بریم پس به من هیچ ربطی نداره
طاها-تاحالا بهت گفت بودم خیلی پرویی؟
رها-منم تا حالا بهت گفته بودم خیلی رومخی؟
طاها-بیا بریم بابا تو رو ول کنن تا صبح میخوای وایسی اینجا جواب بدی... رو که نیس
کلافه نفسشو فوت کرد
به سمت خیابون راه افتاد
طاها-کجا؟
رها-پیاده که نمیشه بریم باید ماشین بگیریم
به ماشین اشاره کردم
طاها-با این میریم
رها-نه بابا نی نی رانندگی هم بلدی؟
طاها-نی نی عمته😐
رها-آخه نمیدونستم به بچه هم گواهینامه میدن
طاها-استاد کلا یه سال ازم بزرگتری که اونم اصلا معلوم نیس
رها-چطور معلوم نیس
طاها_خو عزیزم سن آدمارو از رو عقلشون میسنجن؟
رها-عهههه؟
طاها-ارههه
دستامو تو جیبم کردم و با خنده به سمت ماشین رفتم
#شکلات_تلخ
#طاها
دو هفته از اون روزی که منو رها قرار شد باهم درس بخونیم گذشت
و ماهم هر روز مثل قبل به بهونه کتابخونه میرفتیم بیرون
جلو در منتظر رها بودم
حاال خوبه این رها هیچیش شبیه دخترا نیس ولی حاضر شدنش کپی خود دختراس
میخواست آرایش کنه فکر کنم باید یه روزی منتظرش میموندم با این وضع
یه لحظه با تصور این که رها لباس دخترونه بپوشه
لبخندی رو لبم نشست
خدایی خیلی خوشگله فکر کن لباس دخترونم بپوشه دیگع چی میشه
یکی زدم تو سرم خاک بر سرت طاها
رها پسره
تو دیگه چقدر هیزی
اصلا اون دختر گند اخالق چیش خوبه
هم اخالقش گنده هم قیافش 😐
باالخره به ۱۰ ساعت تشریف اوردن
رها-سلم
طاها-چه عجب
رها-من که گفتم لوکیشن بده خودم میام تو گیر دادی میام باهم بریم پس به من هیچ ربطی نداره
طاها-تاحالا بهت گفت بودم خیلی پرویی؟
رها-منم تا حالا بهت گفته بودم خیلی رومخی؟
طاها-بیا بریم بابا تو رو ول کنن تا صبح میخوای وایسی اینجا جواب بدی... رو که نیس
کلافه نفسشو فوت کرد
به سمت خیابون راه افتاد
طاها-کجا؟
رها-پیاده که نمیشه بریم باید ماشین بگیریم
به ماشین اشاره کردم
طاها-با این میریم
رها-نه بابا نی نی رانندگی هم بلدی؟
طاها-نی نی عمته😐
رها-آخه نمیدونستم به بچه هم گواهینامه میدن
طاها-استاد کلا یه سال ازم بزرگتری که اونم اصلا معلوم نیس
رها-چطور معلوم نیس
طاها_خو عزیزم سن آدمارو از رو عقلشون میسنجن؟
رها-عهههه؟
طاها-ارههه
دستامو تو جیبم کردم و با خنده به سمت ماشین رفتم
#شکلات_تلخ
۲۷.۲k
۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.