part 17
#part_17
#رها
بدون اینکه منتظر شم جواب بده قطع کردم
پاشدم رفتم آشپزخونه
رها-مامان
مامان_بله؟
رها-میتونی صبر کنی نازی بیاد بعد غذا رو بکشی
مامان-باشه مامان عجله ای نیست
رها-مرسی
مامان-خواهش دختر......
حرفشو نصفه خورد
میهواست بگه دخترم حرفی نزدم انگار که اصال نشنیدم
اما شنیده بودم خوبم شنیده بودم.
ولش کن رها بعدا در این باره تصمیم میگیری
االن نازی مهمه
داشتم کتاب میخوندم که در باز شد و نازی اومد تو
رها-سالم
نازی-سالم...کارم داشتی گفتی بیام
رها-اره بیا بشین اینجا
اومد و رو تخت کنارم نشسته
قیافش گرفته بود معلوم بود حالش خوب نیس
رها-خب؟
نازی-خب چی؟
رها-چیشد که امروز یهو اینطور شدی
نازی-چطور؟
کتاب بر داشتم لول کردم
رها-نازی به جان خودت که میدونی چقدر مهمی برام اگه نگی همین میکنم تو حلقت
نازی_اوففف چته خو میگم
رها_بگو
نازی_یادته گفتم که من قبال با یکی دوست بودم رابطمونم خیلی خوب بود ولی بی دلیل بهم خورد؟
رها-اره
نازی-مبین همون پسرست فکر میکردم دیگه حسی بهش ندارم اما با دیدنش دوباره قلبم لرزید
اینو گفته یه قطره اشک ریخت
بقلش کردم
رها-نازی دورت بگردم عادیه بهش عادت کرده بودی بعد یه مدت دیدیش معلومه اینطور میشی
نازی-رها من هنوز دوستش دارم
از خودم جداش کردم
رها-نازی انقدر ساده نباش عشق انقدر آشون نیس چرا خودت میبازی؟ بس کن این الکی گریه کردن جمع کن بریم شام بخوریم
نازی-بیشعور االن باید دلداریم بدی بگی پسره لیاقتتو نداشت
رها-شاید تو لیاقت اونا نداشتی از کجا میدونی
نازی-خاک بر سر من با این رفیقم
زدم زیر خنده
رها-جمع کن بابا بیا بریم
#شکلات_تلخ
#رها
بدون اینکه منتظر شم جواب بده قطع کردم
پاشدم رفتم آشپزخونه
رها-مامان
مامان_بله؟
رها-میتونی صبر کنی نازی بیاد بعد غذا رو بکشی
مامان-باشه مامان عجله ای نیست
رها-مرسی
مامان-خواهش دختر......
حرفشو نصفه خورد
میهواست بگه دخترم حرفی نزدم انگار که اصال نشنیدم
اما شنیده بودم خوبم شنیده بودم.
ولش کن رها بعدا در این باره تصمیم میگیری
االن نازی مهمه
داشتم کتاب میخوندم که در باز شد و نازی اومد تو
رها-سالم
نازی-سالم...کارم داشتی گفتی بیام
رها-اره بیا بشین اینجا
اومد و رو تخت کنارم نشسته
قیافش گرفته بود معلوم بود حالش خوب نیس
رها-خب؟
نازی-خب چی؟
رها-چیشد که امروز یهو اینطور شدی
نازی-چطور؟
کتاب بر داشتم لول کردم
رها-نازی به جان خودت که میدونی چقدر مهمی برام اگه نگی همین میکنم تو حلقت
نازی_اوففف چته خو میگم
رها_بگو
نازی_یادته گفتم که من قبال با یکی دوست بودم رابطمونم خیلی خوب بود ولی بی دلیل بهم خورد؟
رها-اره
نازی-مبین همون پسرست فکر میکردم دیگه حسی بهش ندارم اما با دیدنش دوباره قلبم لرزید
اینو گفته یه قطره اشک ریخت
بقلش کردم
رها-نازی دورت بگردم عادیه بهش عادت کرده بودی بعد یه مدت دیدیش معلومه اینطور میشی
نازی-رها من هنوز دوستش دارم
از خودم جداش کردم
رها-نازی انقدر ساده نباش عشق انقدر آشون نیس چرا خودت میبازی؟ بس کن این الکی گریه کردن جمع کن بریم شام بخوریم
نازی-بیشعور االن باید دلداریم بدی بگی پسره لیاقتتو نداشت
رها-شاید تو لیاقت اونا نداشتی از کجا میدونی
نازی-خاک بر سر من با این رفیقم
زدم زیر خنده
رها-جمع کن بابا بیا بریم
#شکلات_تلخ
۳۷.۵k
۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.