پارت ۲ ...
فیک ویمینکوک (عشق ممنوعه)
جیمین:
زنگ خورد بلند شدم برم حیاط نشستم رو یه نیمکت که یکی اومد کنارم حواسش به من نبود یهو منو دید و برگشت سمتم وقتی دیدمش انگار دنیا رو سرم خراب شد باورم نمیشه چرا انقد بد شانسم آخه کوک اینجا چیکار میکنه؟
(خب کوک قبلاً با جیمین هم کلاسی بوده و کامل میشناستش ولی بعداً مپرسشو عوض کرد و الان بهترین دوست تهیونگه و خیلی با جیمین لجه خدا به جیمین رحم کنه😂). خواستم بلند شم که نگهم داشت کجا میری جیمین خیلی وقته ندیدمت از باباهات چخبر ؟ 😒
به تو چه !
کوک : رفتم نشستم رو یه نیمکت که دیدم یکی کنارمه همون دانش آموز جدیده که تهیونک میگفت اسمش چی بود برگشت سمتم هه جیمین؟ اره خودشه نگو که اومده اینجا ! خوبه مثل اینکه قراره باز مدرسه سرگرم کننده بشه . بهش گفتم از باباهات چه خبر گفت به تو چه .
الان به من گفت به تو چه؟ گفتم پررو شدی جوجه . گفت بودم . اعصابم خورد شد خواستم یه چی بگم که تهیونگ و جیهون اومدن و ...
جیمین : خواست حرف بزنه که دو نفر اومدن یکیشون گفت چی شده کوک؟ اونم گفت هیچی میخواستم این بچه رو ادب کنم . که اونیکی گفت جیمین بودی نه؟ خب اره . اوهوم منم جیهونم ، منم تهیونگم .
کوک : خب از اونجایی که همکلاسیم باید بیشتر راجبت بدونن جیمین نه؟ مثلا درباره خانوادت (با لحن تمسخر) نظرت چیه؟
جیمین: این حرفشو که شنیدم انگاری آب یخ ریختن روم یهو از جام پریدم که سه تاشون برگشتن سمتم خب چیزه نه چرا باید همو بشناسیم اصلا مهم اینه اسممو میدونین مگه نه ؟(با استرس)
کوک: نه به نظرم یکم بیشتر بگی بهتره . اصلا بزار خودم بگم خب...
تهیونگ : وایسا بینم کوک تو این جوجه رو میشناسی؟
کوک: اره دو سال پیش همکلاسی بودیم خب داشتم میگفتم .
جیمین: چی واقعا میخواد بگه؟ خب چاره ای ندارم . دستمو گرفتم رو دهنش و پریدم وسط تهیونگ ، جیهون و کوک .
جیهون : هوش چته؟
جیمین: کوک بیا حرف بزنیم .
کوک : چرا اونوقت؟
جیمین : لطفا فقط یه لحظه .
زنگ خورد
تهیونگ: منو جیهون میریم نمیای؟
کوک : بزا ببینم این بچه چی میگه شما برین ما میایم .
جیمین دستمو گرفت و کشید ته حیاط که کسی ما رو نبینه و....
امیدوارم خوشتون بیاد .
لایک و کامنت فراموش نشه ،💗💗
جیمین:
زنگ خورد بلند شدم برم حیاط نشستم رو یه نیمکت که یکی اومد کنارم حواسش به من نبود یهو منو دید و برگشت سمتم وقتی دیدمش انگار دنیا رو سرم خراب شد باورم نمیشه چرا انقد بد شانسم آخه کوک اینجا چیکار میکنه؟
(خب کوک قبلاً با جیمین هم کلاسی بوده و کامل میشناستش ولی بعداً مپرسشو عوض کرد و الان بهترین دوست تهیونگه و خیلی با جیمین لجه خدا به جیمین رحم کنه😂). خواستم بلند شم که نگهم داشت کجا میری جیمین خیلی وقته ندیدمت از باباهات چخبر ؟ 😒
به تو چه !
کوک : رفتم نشستم رو یه نیمکت که دیدم یکی کنارمه همون دانش آموز جدیده که تهیونک میگفت اسمش چی بود برگشت سمتم هه جیمین؟ اره خودشه نگو که اومده اینجا ! خوبه مثل اینکه قراره باز مدرسه سرگرم کننده بشه . بهش گفتم از باباهات چه خبر گفت به تو چه .
الان به من گفت به تو چه؟ گفتم پررو شدی جوجه . گفت بودم . اعصابم خورد شد خواستم یه چی بگم که تهیونگ و جیهون اومدن و ...
جیمین : خواست حرف بزنه که دو نفر اومدن یکیشون گفت چی شده کوک؟ اونم گفت هیچی میخواستم این بچه رو ادب کنم . که اونیکی گفت جیمین بودی نه؟ خب اره . اوهوم منم جیهونم ، منم تهیونگم .
کوک : خب از اونجایی که همکلاسیم باید بیشتر راجبت بدونن جیمین نه؟ مثلا درباره خانوادت (با لحن تمسخر) نظرت چیه؟
جیمین: این حرفشو که شنیدم انگاری آب یخ ریختن روم یهو از جام پریدم که سه تاشون برگشتن سمتم خب چیزه نه چرا باید همو بشناسیم اصلا مهم اینه اسممو میدونین مگه نه ؟(با استرس)
کوک: نه به نظرم یکم بیشتر بگی بهتره . اصلا بزار خودم بگم خب...
تهیونگ : وایسا بینم کوک تو این جوجه رو میشناسی؟
کوک: اره دو سال پیش همکلاسی بودیم خب داشتم میگفتم .
جیمین: چی واقعا میخواد بگه؟ خب چاره ای ندارم . دستمو گرفتم رو دهنش و پریدم وسط تهیونگ ، جیهون و کوک .
جیهون : هوش چته؟
جیمین: کوک بیا حرف بزنیم .
کوک : چرا اونوقت؟
جیمین : لطفا فقط یه لحظه .
زنگ خورد
تهیونگ: منو جیهون میریم نمیای؟
کوک : بزا ببینم این بچه چی میگه شما برین ما میایم .
جیمین دستمو گرفت و کشید ته حیاط که کسی ما رو نبینه و....
امیدوارم خوشتون بیاد .
لایک و کامنت فراموش نشه ،💗💗
۵.۲k
۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.