رمانهمسراجباری پارتیازدهم

#رمان_همسر_اجباری #پارت_یازدهم

-دهنتو ببند در مورد زیبا حرف نزن دهنم پرخون شده بود.هق هق میکردم
رسیدیم خونه دهنم هنوز پر خون بود یه در نزدیک ورودی بود ک حدس زدم دستشوییه دستگیره رو کشیدم￾ببر صداتو.
خودش بود.لبم پاره شده بود.اومدم بیرون سالن و طی کردم. یه اپارتمانی فوق العاده زیبا با دکوراسیون سرمه ای
طالیی.یه حال پذیرایی و یه آشپزخونه فعال تو دیدم بودبا یه راه رو دیگه که فکر کنم مال اتاقا بود.
- بیا بشین اینجا -
-.باتوام
سرم پایین بودو رفتم نشستم
-ببین یه سری چیزارو باید از همین اول بدونی
من هرجا میرم به کسی مربوط نیست!
با کیم به کسی ربطی نداره !
دیرمیام، زود میام ،ربطی به تو نداره!
از این خونه حق بیرون رفتنو نداری.تا زن منی باید کنترل شی آبرو دارم.
)اشکم در اومد(اون اتاق آخریه واسه تو .والسالم
حاال برو!!
ساعت نزدیک هفت بود که گشنم شد.رفتم تواتاق لباسامو عوض کردم محنا لباس راحتی جز تاپ و شلوارک واسم
نذاشته بود. یه مانتوی راحت تر رو تاپم پوشیدم با یه شلوار لی و روسری رفتم بیرون.نگاهی به یخچال کردم پربود.
شروع کردم به درست کردن قرمه سبزی که بعد یه ساعت ونیم درست شد.یه خورده ام ساالد درست کردم اونم
شیرازیش .داشتم غذا میکشیدم که آریا اومد بیرون از اتاقش. گفتم :اگه گشنته بیا غذا.
Comments please ^_^🎈
دیدگاه ها (۱)

#رمان_همسر_اجباری #پارت_دوازدهمهیچی نگفت و اومد تو آشپز خونه...

#رمان_همسر_اجباری #پارت_دوازدهمهیچی نگفت و اومد تو آشپز خونه...

#رمان_همسر_اجباری #پارت_دهماعالم رای دادگاه خانم رفیعی طبق ...

#رمان_همسر_اجباری #پارت_نهمآریا هم حالو روز بهتری نداشتُ هم...

پارت ۱۳

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط