Part

Part ⁵¹
ا.ت ویو:
تهیونگ:انا هیچ وقت اینکار رو نمیکنه..نه به کسی اسیب میزنه نه دزدی میکنه
از حرفای مزخرفی که داشت درمورد انا میزد خنده عصبی کردم گفتم
ا.ت:پس میخوای به من تهمت دزدی بزنی درسته..
تهیونگ پوزخندی زد گفت
تهیونگ:تهمت نیست..عین واقعیته
اخمامو کشیدم توی هم گفتم
ا.ت:خیلی خب باشه..
بهش بیشتر نزدیک شدم گفتم
ا.ت:تا وقتی هیچ مدرکی علیه من نداری نمیتونی هیچ کاری کنی...هیچ کاری
تهیونگ اون یه قدم فاصله ای که بینمون بود رو از بین برد و کامل بهم نزدیک شد..دستشو از توی جیبش بیرون اورد و کمرمو گرفت و نزدیک خودش کرد..از حرکتش بیشتر عصبانی شد که گفت
تهیونگ:پس..نظرت چیه تا اخر شب صبر کنیم وقتی انا اومد از خودش بپرسیم..
ا.ت:چی پیش خودت فکر کردی..بنظرت اون احمق میاد بهت راستشو میگه...اوه اره من وقتی داشتم ازت دزدی میکرم ا.ت از ناکجا اباد جلوم سبز شد و یه قیچی گذاشت زیر گلوم منم قیچی رو ازش گرفتم و زدم توی پهلوش تا بمیره و شاد خوشحال اسناد مهمت رو برداشتم و زدم بیرون تا موقعی که اب از اسیاب..بیو..ف..ته
حرفام تموم نشده بود که سمت تهیونگ برگشتم و دیدم داره با لبخند نگاهم میکنه..دیگه چیزی نگفتم و خیره نگاهش کردم
تهیونگ:خب تموم شد..
تازه به خودم اومدم و دوباره اخم کردم
ا.ت:پسره پرو
دستشو از دور کمرم جدا کردم و با عصبانیت سمت در رفتم که گفت
تهیونگ:اخرشب منتظر باش..
سمتش برگشتم گفتم
ا.ت:اون دشمنته به حرفاش گوش نکن چون مطمعنم که بهت دروغ میگه
تهیونگ دستشو توی جیبش کرد و پا پوزخند گفت
تهیونگ:از کجا معلوم شاید تو دشمن من باشی
دیگه داشتم اتیش میگرفتم..در رو باز کردم و پشت سرم محکم بستمش و رفتم سمت اتاقم..فکر کرده میتونه الکی الکی منو دزد خطاب کنه..منو باش به فکر اونم..نمیخواستم امشب جلوی انا کم بیارم میخواستم امشب از انا بالاتر باشم..از همین الان کم کم شروع به اماده شدن کردم..خورشید غروب کرده بود اما هوا هنوزم روشن بود..حولمو برداشتم و سمت حمام رفتم..بعد از یک ساعت از حمام در اومدم..سمت میز ارایش رفتم و پشتش نشستم و ارایش زیبا کم و مناسبی انجام دادم..نگاهی دقیق به خودم انداختم..خیلی وقت بود به این صورت ارایش نکرده بودم..لبخندی زدم و شروع به خشک کردن موهام کردم..ترجیح دادم بعد از خشک کردن موهام با گیره ببندمشون..با دستم موهامو گرفتم و با دست دیگم گیره رو روی موهام فیکس کردم تا تکون نخوره..نیم رخ شدم و موهامو از توی اینه نگاه کردم..از روی صندلی بلند شدم و رفتم سمت کلوزت رومم تا به لباسی زیبا و مناسب انتخاب کنم..از بین اون همه لباس چشمم به لباسی خورد به یک لباس تقریبا بلند که کمی پایین تر از زانو میومد و استین نداشت و برای روش هم یک بافت ابی رنگ داشت..ترکیب سفید و ابی کمرنگ واقعا زیبا میشه این ترکیب
دیدگاه ها (۲)

Part ⁵²ا.ت ویو:اون لباس رو با صندل پاشنه تختی پوشیدم..از توی...

Part ⁵³ا.ت ویو:پوزخندی زدم و رفتم سمتش..دستمو گذاشتم روی شون...

Part ⁵⁰ا.ت ویو:برام غیر قابل باور بود..دیگه پهلوم درد نمیکرد...

Part ⁴⁹ا.ت ویو:جونگ کوک خندید گفتکوک:همه اینارو تهیونگ بهم گ...

شوهر دو روزه. پارت روال زندگی

love Between the Tides¹⁸ ا/ت خیلی احساس ترس تو خونه ی تهیونگ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط