Part

Part ⁵²
ا.ت ویو:
اون لباس رو با صندل پاشنه تختی پوشیدم..از توی اینه قدی که توی کلوزت زوم بود خودمو برانداز کردم..واقعا زیبا شده بودم و لباس کاملا اندازم بود..رفتم سمت کشو جواهرات و یه ساعت گردنبند گوشواره دستبند انداختم و رفتم سمت در..قبل از خارج شدن از اتاق نگاه ساعت کردم..نزدیک ساعت هشت بود..در رو باز کردم که بلا فاصله تهیونگ هم همراه با من از اتاقش اومد بیرون..نگاهی از بالا تا پایین بهش انداختم یه پیرهن سورمه ای با شلوار مشکی پوشیده بود..نگاهمو دادم به صورتش..موهاشو بالا داده بود و کاملا مشخص بود برای اومدن انا اماده بود..برای لحظه ای ته دلم احساس بدی گرفتم که تهیونگ برای اومدن انا انقدر به خودش رسیده..معلوم بود که چقدر انا براش مهمه..نگاهم کشیده شد به چشماش..چشماش به طور عجیبی خالی نبود..انگار مشتاق بنظر میرسید..توی دلم پوزخندی زدم و رو برگردونم و رفتم سمت پله ها..صدای قدم هاشو درست پشت سرم میشنیدم و احساس میکردم..از پله ها پایین رفتم و مستقیم رفتم سمت مبل ها و روی یکیشون که دونفره بود نشستم..سرم رو بالا اوردم و دیدم تهیونگ هم داره از پله ها پایین میاد..قبل از اینکه نگاهم کنه سرم رو سمت دیگه ای چرخوندم..بلافاصله بعد از پایین اومدن تهیونگ زنگ در زده شد..تهیونگ سمت در ورودی رفت و بازش کرد و اجازه ورود داد..در باز شد و انا و پشت بندش جونگ کوک هم وارد شد..از اینکه جونگ کوک همراه با انا اومده بود کمی تعجب کردم..انتظار اومدنش رو نداشتم..جونگ کوک نگاهشو توی خونه چرخوند که روی من متوقف شد..با دیدن من لبخندی زد و اومد سمتم..از جام بلند شدم و چند قدم رفتم سمتش
ا.ت:فکر نمیکردم همراه با انا بیای
جونگ کوک خندید گفت
کوک:باهم دیگه نیومدیم فقط باهم رسیدیم
ا.ت:زمان بندیتو دوست دارم
جونگ کوک دستشو کرد توی جیبش و نگاهی از بالا تا پایین نگاهم کرد و سمتم خم شد در گوشم گفت
کوک:جدا از شوخی واقعا زیبا شدی
اولش از حرفش تعجب کردم ولی بعد خنده ارومی کردم که ادامه داد
کوک:البته زبیا بودی
داشتم به حرفاش میخندیدم که لحظه ای نگاهم افتاد به تهیونگ..تا دیدمش لبخندم روی لبام ماسید..باز با همون نگاه سرد و تو خالیش داشت سوراخم میکرد..جونگ کوک که فهمید حواسم بهش نیست رد نگاهمو گرفت و تهیونگ رو دید..مثل اینکه اونم انتظار اینو نداشت..جونگ کوک سمتم چرخید و اروم گفت
کوک:فکر کنم شوهرت غیرتی شده
این مرد اگه غیرت داشت ده تا ده تا دختر نمیاورد توی خونه..پوزخندی زدم گفتم
ا.ت:من اینجور فکر نمیکنم
و نگاهمو از تهیونگ گرفتم و دادم به انا که کنارش ایستاده بود و دستشو دور بازوی تهیونگ حلقه کرده بود..با تعجب به من نگاه میکرد..فکر کنم انتظار نداشته منو زنده ببینه..پوزخندی زدم و رفتم سمتش..

ادامه دارد🍷
دیدگاه ها (۱)

Part ⁵³ا.ت ویو:پوزخندی زدم و رفتم سمتش..دستمو گذاشتم روی شون...

Part ⁵⁴ا.ت ویو:انا:تهیونگ چطور میتونی همچین چیزی رو بهم بگی....

Part ⁵¹ا.ت ویو:تهیونگ:انا هیچ وقت اینکار رو نمیکنه..نه به کس...

Part ⁵⁰ا.ت ویو:برام غیر قابل باور بود..دیگه پهلوم درد نمیکرد...

هرزه ی حکومتی پارت ۱ویو ا/ت با صدای آلارم گوشیم بیدار شدم با...

"سرنوشت "p,35..ساعت ۳ صبح .....با حس باد سردی چشمامو باز کرد...

love Between the Tides¹⁸ ا/ت خیلی احساس ترس تو خونه ی تهیونگ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط