تو مطب دکتر نشسته بودم

تو مطب دکتر نشسته بودم،
ی دختره بهم گفت؛
-این دکترا هچوقت سر تایمی ک میگن کارشون رو انجام نمیدن
یه پسره کنارش نشست
دختره بهش گفت؛
-ببخشید آقا، میشه نوبتتون رو بدین به من؟ من خیلی عجله دارم
پسره جواب داد؛
-حالا پنج دقیقه تو بشه ده دقیقه، تهش اون بیرون دو ساعت تو ترافیکی !!
دختره گفت؛ -کاش همه آدما مثل شما خونسرد بودن، واسه خودتون نوبت گرفتین؟
پسره گفت؛
-جاده ی شمال بود، داشتیم میرفتیم ماسال، یادمه داشتیم آهنگ هم گوش می دادیم، اومدم یه چیزی بر دارم دیگه هیچی مثل قبل نشد ...
دختره گفت؛
-چیشد؟...
پسره ادامه داد؛
-خوردیم ب گارد ریل، خیلی سخته بفهمی کسی ک از ته قلبت دوسش داری دیگه تو رو یادش نمیاد، زنم حافظه ش رو از دست داد و اونم شد تلخ ترین شمالی ک رفتم ...
منشی اومد و رو ب پسره گفت؛
-آقا بفرمایید، نوبت شماست
پسره بلند شد و رو ب دختره ک تا الان داشت باهاش حرف میزد گفت؛
-عزیزم بلند شو بریم،
نوبت ماست...!
.
#ویسگون ، #عاشقانه ، #نوشته ، #بوی_یاس ، #نشر_راویس ، #مخاطب_خاص ، #شعر ، #عشق ، #دو_نفره ، #داستان ، #انتشارات ، #کتاب ، #غمگین
دیدگاه ها (۴)

طرز خودکشی هر کس منحصر به فرد خودشه یکی دیگه لباسای شیک نمیپ...

پرسیدم کدام قسمت جدا شدن از همه سخت تر و کشنده تر است؟!گفت ش...

توی راه پله همسایه اش را در حالی که جعبه ی کوچیکی کیک تولد د...

مدرسه که میرفتیم هر بار که دفتر مشقمون رو جا میذاشتیم معلم...

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۱0

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط