توی راه پله همسایه اش را در حالی که جعبه ی کوچیکی کیک تول
توی راه پله همسایه اش را در حالی که جعبه ی کوچیکی کیک تولد دستش بود دید
میدانست همسایه اش نه خانواده ای دارد نه دوستی
دختر غمگین و کم حرفی بود میدانست امشب که تولدش است
کادویی دریافت نخواهد کرد
تصمیم گرفت او را خوشحال کند
او را مهمان لبخندی کوچک کند
در ان سو دختر تنها روی صندلی نشسته بود خیره به کاپ کیک کوچک روی میز و شمع ابی روی کیک شکلاتی بود
با فندک شمع را روشن کرد و فوت کرد هیچ صدای دست زدن یا تبریک گفتن به گوشش نرسید
او تنهای تنها بود
صدای زنگ در بلند شد با قدم های ارام به سمت در حرکت کرد
در را که باز کرد هیچکسی را پشت در ندید
اما جلوی پایش جعبه ای کوچک شکلات و شاخه گل رز سفیدی بود و کاغذ کوچکی که روی جعبه چسبیده شده بود
" تولدت مبارک از طرف: غریبه"
لبخند روی لب های دختر نشست
نمیدانست که درِ رو به رو که واحد همسایه اش بود
پشت در از چشمی کسی نظاره گر لبخند اوست...!
.
#ویسگون ، #عاشقانه ، #نوشته ، #بوی_یاس ، #نشر_راویس ، #مخاطب_خاص ، #شعر ، #عشق ، #دو_نفره ، #داستان ، #انتشارات ، #کتاب
میدانست همسایه اش نه خانواده ای دارد نه دوستی
دختر غمگین و کم حرفی بود میدانست امشب که تولدش است
کادویی دریافت نخواهد کرد
تصمیم گرفت او را خوشحال کند
او را مهمان لبخندی کوچک کند
در ان سو دختر تنها روی صندلی نشسته بود خیره به کاپ کیک کوچک روی میز و شمع ابی روی کیک شکلاتی بود
با فندک شمع را روشن کرد و فوت کرد هیچ صدای دست زدن یا تبریک گفتن به گوشش نرسید
او تنهای تنها بود
صدای زنگ در بلند شد با قدم های ارام به سمت در حرکت کرد
در را که باز کرد هیچکسی را پشت در ندید
اما جلوی پایش جعبه ای کوچک شکلات و شاخه گل رز سفیدی بود و کاغذ کوچکی که روی جعبه چسبیده شده بود
" تولدت مبارک از طرف: غریبه"
لبخند روی لب های دختر نشست
نمیدانست که درِ رو به رو که واحد همسایه اش بود
پشت در از چشمی کسی نظاره گر لبخند اوست...!
.
#ویسگون ، #عاشقانه ، #نوشته ، #بوی_یاس ، #نشر_راویس ، #مخاطب_خاص ، #شعر ، #عشق ، #دو_نفره ، #داستان ، #انتشارات ، #کتاب
۴.۴k
۰۷ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.