مافیای من
#مافیای_من
p: 89*چرا مافیای من تمام نمیشه😂
*ویو ا.ت*
کامل یادش نمیومد درسته؟...
به سمت پله ها رفتم همرو یکی دوتا میرفتم پایین تا به سمت اشپز خونه رفتم که با هیونا روبه رو شدم معلوم بود داشت اشپزخونه رو تمیز میکرد پس به سمتش رفتم و گفتم
ا.ت: کاری هست که بتونم انجام بدم
هیونا: اه جیون اومدی اره بیا این تیو بگیرو برو سالنو تمیز کن
سرمو تکون دادمو به سمت سالن رفتم تیو رو سرامیکا گذاشتمو شروع کردم به حرکت کردن
باورم نمیشه من هیچوقت هیچ جارو تی نکشیدم چرا الان باید اینکارو کنم مخصوصا برای این گوه(رایان)
(4ساعت بعد)
بلخره کارم تموم شد نفس راحتی کشیدمو به سمت هیونا که تو اشپزخونه بود رفتم رو بهش کردمو گفتم
ا.ت: امم هیونا من کارم تمام شد میتونم برم؟
لبخدی زدو گفت
هیونا: اه اره میتونی بری منم دیگه کارم تموم میشه
سرمو تکون دادم به سمت در خونه رفتم و وقتی مطمعن شدم کسی نزدیکم نیست به سمت ماشینم رفتمو سوارش شدم
بعد یه روز کسل کننده فقط یه چیز میتونه خوشحالم کنه.... خواب
به ساعت نگاه کردم که ساعت 6:30بود خوبه زیاد دیر نشد پس به سمت خونه رفتم
*20مین بعد*
دیگه تقریبا رسیده بودم پس ماشینمو یه جا پارک کردمو به سمت در رفتم کیلیدو واردش کردمو و درو باز کردم که اعضا رو دیدم که رو مبل نشسته بودن هرکی مشغول کار خودش بود پس اروم اروم به سمت اتاقم میرفتم که ای.ان شروع به حرف زدن کرد
جونگین: ا.ت کجابودی چرا لینجوری لباس پوشیدی؟
تازه یادم افتاد که لباسمو عوض نکردم اهههه همیشه خودم باعث میشم که کارم بهم بخوره هعیی
ا.ت: امم چیزه امم میدونی
با ابنجوری حرفم همه بیشتر بهم شک کردن اهه باید چیکار کنم فکر کن ا.ت فکر کن
ا.ت: خوب من رفتم انتقام هیونجینو از رایان بگیرم
با حرفم همه بیشتر تعجب کرپن که با چان با قیافه درهم بهم گفت
چان: اها اونموقعه چجوری
نمیتونستم بگم چجوری پس گفتم
ا.ت: بعدا براتون میگم
دیگه صبر نکردم حرفی بزنن و به سمت اتاقم رفتم چون این مدت زباد نخواببدم حسابی خوابم میومد البته چه فایده من که کامل نمیتونستم بخوابم
بدون اینکه لباسمو در بیارم به سمت تختم رفتم خودمو روش انداختم.....
p: 89*چرا مافیای من تمام نمیشه😂
*ویو ا.ت*
کامل یادش نمیومد درسته؟...
به سمت پله ها رفتم همرو یکی دوتا میرفتم پایین تا به سمت اشپز خونه رفتم که با هیونا روبه رو شدم معلوم بود داشت اشپزخونه رو تمیز میکرد پس به سمتش رفتم و گفتم
ا.ت: کاری هست که بتونم انجام بدم
هیونا: اه جیون اومدی اره بیا این تیو بگیرو برو سالنو تمیز کن
سرمو تکون دادمو به سمت سالن رفتم تیو رو سرامیکا گذاشتمو شروع کردم به حرکت کردن
باورم نمیشه من هیچوقت هیچ جارو تی نکشیدم چرا الان باید اینکارو کنم مخصوصا برای این گوه(رایان)
(4ساعت بعد)
بلخره کارم تموم شد نفس راحتی کشیدمو به سمت هیونا که تو اشپزخونه بود رفتم رو بهش کردمو گفتم
ا.ت: امم هیونا من کارم تمام شد میتونم برم؟
لبخدی زدو گفت
هیونا: اه اره میتونی بری منم دیگه کارم تموم میشه
سرمو تکون دادم به سمت در خونه رفتم و وقتی مطمعن شدم کسی نزدیکم نیست به سمت ماشینم رفتمو سوارش شدم
بعد یه روز کسل کننده فقط یه چیز میتونه خوشحالم کنه.... خواب
به ساعت نگاه کردم که ساعت 6:30بود خوبه زیاد دیر نشد پس به سمت خونه رفتم
*20مین بعد*
دیگه تقریبا رسیده بودم پس ماشینمو یه جا پارک کردمو به سمت در رفتم کیلیدو واردش کردمو و درو باز کردم که اعضا رو دیدم که رو مبل نشسته بودن هرکی مشغول کار خودش بود پس اروم اروم به سمت اتاقم میرفتم که ای.ان شروع به حرف زدن کرد
جونگین: ا.ت کجابودی چرا لینجوری لباس پوشیدی؟
تازه یادم افتاد که لباسمو عوض نکردم اهههه همیشه خودم باعث میشم که کارم بهم بخوره هعیی
ا.ت: امم چیزه امم میدونی
با ابنجوری حرفم همه بیشتر بهم شک کردن اهه باید چیکار کنم فکر کن ا.ت فکر کن
ا.ت: خوب من رفتم انتقام هیونجینو از رایان بگیرم
با حرفم همه بیشتر تعجب کرپن که با چان با قیافه درهم بهم گفت
چان: اها اونموقعه چجوری
نمیتونستم بگم چجوری پس گفتم
ا.ت: بعدا براتون میگم
دیگه صبر نکردم حرفی بزنن و به سمت اتاقم رفتم چون این مدت زباد نخواببدم حسابی خوابم میومد البته چه فایده من که کامل نمیتونستم بخوابم
بدون اینکه لباسمو در بیارم به سمت تختم رفتم خودمو روش انداختم.....
۱۵.۴k
۱۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.