Pt26
Pt26
دخترک بغضش ترکید و گریه کرد کوک:گریه نکن پرنسسم کوک سوفیا رو بغل کرد سوفیا:ببخشید بخاطر من تو کتک خوردی کوک سوفیا رو از تو بغلش در آورد کوک:هیچی تقصیر تو نیست هیچی کوک دخترک رو براید استایل بغلش کرد و بردش به طرف اتاق و اونو رو زمین گذاشت باهم لباساشونو عوض کردن
چند دقیقه بعد
دخترک و پسرک هر دو تو بغل هم بودن کوک رو تخت نشسته بود و دخترک هم مثل همیشه رو پاهاش نشسته بود دستشو دور کمر دخترک حلقه کرد و سرشو تو گردن دخترک برد سوفیا:اون دختره کیه کوک:یه هرزه وقتی بچه بود زیاد بهم میچسبید یک سال از تو بزرگتر بود ولی همش کنار من بود ولی بزرگ شد و زیر خوابه همه پسرا شد ولی جلو مامان بابا من مظلومه سوفیا:رو موخمه دخترک رو به طرف خودش برگردوند کوک:پس دخترکم حسودیش شده سوفیا:اوهوم ولی نمیزارم کسی ازم بگیرت کوکی من دخترک لبا پسرک رو بوسه زد خواست جدا شه اما کوک نزاشت و لبا دخترک رو به بازی گرفت و محکم مک میزد دستشو پشت سر دخترک برد و موهاش رو نوازش میکرد و به همراهش سرشو رو کج میکرد دخترک تو همون حالت کوک رو رو تخت هول داد و خودشو روش انداخت کوک دستشو دور کمر دخترک انداخت سوفیا به چشمایه کوک نگاه کرد کوک:یه بار دیگه با اون لحن شیرین بچگونت باهام حرف بزن سوفیا:اوم دودی دوست موتونم باهاج باژی بتونم نداشیشو بیکیشم تپش قلبه پسرک بالا رفت کوک:یااا چطور جرعت میکنی انقدر کیوت باشی سوفیا:خودت گفتی کوک جاشو با سوفیا عوض کرد و اونو رو تخت گذاشت طولی نکشید سوفیا خوابش برد و پسرک به چهره مظلوم خوشگله دخترکش نگاه میکرد ولی با به یاد آوردن افسردگی سوفیا اخماش توهم رفت ولی غمه خواصی تو چشاش بود کوک:منو ببخش که خیلی دیر پیدات کردم همینطور مشغول بوسیدن دخترک بود که چشمش به زخم پشت کتف دخترک خورد و بعد به شاهکارش نگاه میکرد کوک:متاسفم دختر کوچولوم حتما خیلی درد کشیدی جبران میکنم همشو با این فکرا بخواب رفت با حسه خیسی رو لبا و گونش چشماشو باز کرد که دید سوفیا داره شیطونی میکنه کوک:انقدر خوردنی نباش توله
دخترک بغضش ترکید و گریه کرد کوک:گریه نکن پرنسسم کوک سوفیا رو بغل کرد سوفیا:ببخشید بخاطر من تو کتک خوردی کوک سوفیا رو از تو بغلش در آورد کوک:هیچی تقصیر تو نیست هیچی کوک دخترک رو براید استایل بغلش کرد و بردش به طرف اتاق و اونو رو زمین گذاشت باهم لباساشونو عوض کردن
چند دقیقه بعد
دخترک و پسرک هر دو تو بغل هم بودن کوک رو تخت نشسته بود و دخترک هم مثل همیشه رو پاهاش نشسته بود دستشو دور کمر دخترک حلقه کرد و سرشو تو گردن دخترک برد سوفیا:اون دختره کیه کوک:یه هرزه وقتی بچه بود زیاد بهم میچسبید یک سال از تو بزرگتر بود ولی همش کنار من بود ولی بزرگ شد و زیر خوابه همه پسرا شد ولی جلو مامان بابا من مظلومه سوفیا:رو موخمه دخترک رو به طرف خودش برگردوند کوک:پس دخترکم حسودیش شده سوفیا:اوهوم ولی نمیزارم کسی ازم بگیرت کوکی من دخترک لبا پسرک رو بوسه زد خواست جدا شه اما کوک نزاشت و لبا دخترک رو به بازی گرفت و محکم مک میزد دستشو پشت سر دخترک برد و موهاش رو نوازش میکرد و به همراهش سرشو رو کج میکرد دخترک تو همون حالت کوک رو رو تخت هول داد و خودشو روش انداخت کوک دستشو دور کمر دخترک انداخت سوفیا به چشمایه کوک نگاه کرد کوک:یه بار دیگه با اون لحن شیرین بچگونت باهام حرف بزن سوفیا:اوم دودی دوست موتونم باهاج باژی بتونم نداشیشو بیکیشم تپش قلبه پسرک بالا رفت کوک:یااا چطور جرعت میکنی انقدر کیوت باشی سوفیا:خودت گفتی کوک جاشو با سوفیا عوض کرد و اونو رو تخت گذاشت طولی نکشید سوفیا خوابش برد و پسرک به چهره مظلوم خوشگله دخترکش نگاه میکرد ولی با به یاد آوردن افسردگی سوفیا اخماش توهم رفت ولی غمه خواصی تو چشاش بود کوک:منو ببخش که خیلی دیر پیدات کردم همینطور مشغول بوسیدن دخترک بود که چشمش به زخم پشت کتف دخترک خورد و بعد به شاهکارش نگاه میکرد کوک:متاسفم دختر کوچولوم حتما خیلی درد کشیدی جبران میکنم همشو با این فکرا بخواب رفت با حسه خیسی رو لبا و گونش چشماشو باز کرد که دید سوفیا داره شیطونی میکنه کوک:انقدر خوردنی نباش توله
۱۱.۷k
۱۱ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.