خیابان های ولیعصر تبعیض را ورق می زند زیر کفش های پاره ی
خیابان های #ولیعصر تبعیض را ورق می زند زیر #کفش های پاره ی #پیرزنی قوز کرده.. و دستمال های جیبی که شاید کسی نخرندش.. من هر روز را ساعت ها تاول میزنم راه رفتن را #سیگار می کشم سردردهایم را آه میکشم بی دلیل بغض هایم را دور تا دور خیابان را می بینم #ماموران در کمین مجرمان بی حجاب را و #دختری شش ساله را که دست در دست #پسری کوچک یکی گل را دیگری آدامس را به دنبال مشتری اند.. و هیچوقت ندیده ام #ماموری در کمین آنها باشد که در این سرمای تنشان در آغوشش بگیرد آنها کمی #گرم شوند... #بهشت کجاست آقا؟! بی شک #جهنم همین جاست... عهد بسته ام که چشم های #کورش باشم خیابانها را برایش بگذرم.. کدام وعده او را نجات داد؟! از فروش جوراب با چشمهای کورش آن مرد که ساعت ها در انتظار دستیست که اورا به آنسوی خیابان به شروعی دوباره رد کند.. و #زنی که تنها بود.. زیر چشم هزاران #چشم به تنش می لرزید به دعایی که نجاتش نداد هیچوقت... من تمام روزم را قدم زده ام.. که کنم عبور از #بنبست های شهر.. و همیشه در فکرم که کدام #دین، خانه خواهد ساخت برای کارتن خوابها.. خانه اش کجاست؟و یا #کاخش! میروم کنم#ویران او که دید و #ساکت ماند...!
.
بهشت کجاست لعنتی ؟؟
.
بهشت کجاست لعنتی ؟؟
۱.۷k
۰۴ تیر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.