فیک جداناپذیر پارت ۱۲۴
فیک جداناپذیر پارت ۱۲۴
از زبان ات
یدفه دیدم از جاش بلند شد سریع مانعش شدم و گفتم: نه نه نه تو تازه عمل کردی نباید حرکت کنی
جونگ کوک: وقتی عشقمو نیبینم جون میگیرم دیگه بجز تو از دنیا چی میخوام؟
خرررر ذوق داشتم سکته میکردم منم که سریع خ*ر میشیم یه مشت آروم زدم به سینش
جونگ کوک: آهههه قلبممم (تظاهر میکنه دردش گرفته) دستشو گذاشت رو قلبش
ات: وااای جونگ کوک حالت خوبه چیزیت که نشد؟
جونگ کوک: چرا هنوز قلبم خیلی درد میکنه و تو باعث بانیشی دستتو بزار رو قلبم تا ببینی چقدر ضعیف شده حتی از پرنده هم ضعیف تر میکوبه به سینم دردی که تو سینم هست داره سنگینی میکنه
ات: وای جونگ کوک ببخشید من واقعا متاسفم (بچم هول کرده)
دستمو گذاشتم رو سینش تشخیص تپشای قلبش برام سخت و مبهم بود پس سرمو تکیه دادم به سینش
با هر صدای تپش قلبش که به سینش می کوبید آرامش خیلی خاصی رو بهم میداد وقتی سرمو گرفتم بالا تا چهره ی صاحب این قلب رو ببینم حس کردم سریع لباشو رو لبام گذاشت
هیچ مقاومتی برای پس زدنش و جلوگیری از بوسه نکردم پس همراهیش کردم و دستامو دور گردنش حلقه کردم اونم دستاشو دور کمر و باسنم گرفت
تو همین حین یدفه صدای باز شدن در اومد سعی کردم از کوک جداشم که مارو نبینه اما کوک مانعم شد و بی خیال به بوسه ادامه داد
دکتر: ظاهراً بد موقع مزاحمتون شدم...
جونگ کوک: بله نمی شد یه موقع دیگه مزاحم شید؟
داشتم از خجالت آب میشدم دستمو گذاشتم رو دهن کوک که اوضاع رو بدتر از این نکنه
دکتر: آقای جئون جونگ کوک شما همین چند ساعت پیش زیر تیغ جراحی بودین نباید الان استراحت کنین؟ تیر دقیقاً از کنار قلبتون رد شده اون وقت شما انقدر نسبت به خودتون بیخیالین؟
ات: ببخشید واقعاً حق با شماست (چشم غوره ای برای کوک رفتم و از رو تخت بلند شدم)
جونگ کوک: کیتی خانوم حالمو بدتر کردی داشتم یکم خوش میگذروندم
اسمش کیتی بود چرا جونگ کوک با همه ی دخترا یه داستانی داره
ات: کیتی خانوم؟ میشه یکی به من بگه اینجا دقیقاً چه خبره؟ (با اخم غلیظ به جونگ کوک خیره شدم)
کیتی اومد کنارم و گفت: من قبلاً دکتر شخصیه پدرشون بودم نگران نباش چیزی بین ما نیست خانوم خوشگله
جونگ کوک: شنیدی پرنسس؟ من کاملا تو این موضوع بی تقصیرم
ات: اصلا چه ربطی داره که یه دختر بیاد معاینت کنه؟
باغرور از کنار دکتر رد شدم و سریع از اتاق رفتم بیرون از دستش عصبانی بودم
از زبان ات
یدفه دیدم از جاش بلند شد سریع مانعش شدم و گفتم: نه نه نه تو تازه عمل کردی نباید حرکت کنی
جونگ کوک: وقتی عشقمو نیبینم جون میگیرم دیگه بجز تو از دنیا چی میخوام؟
خرررر ذوق داشتم سکته میکردم منم که سریع خ*ر میشیم یه مشت آروم زدم به سینش
جونگ کوک: آهههه قلبممم (تظاهر میکنه دردش گرفته) دستشو گذاشت رو قلبش
ات: وااای جونگ کوک حالت خوبه چیزیت که نشد؟
جونگ کوک: چرا هنوز قلبم خیلی درد میکنه و تو باعث بانیشی دستتو بزار رو قلبم تا ببینی چقدر ضعیف شده حتی از پرنده هم ضعیف تر میکوبه به سینم دردی که تو سینم هست داره سنگینی میکنه
ات: وای جونگ کوک ببخشید من واقعا متاسفم (بچم هول کرده)
دستمو گذاشتم رو سینش تشخیص تپشای قلبش برام سخت و مبهم بود پس سرمو تکیه دادم به سینش
با هر صدای تپش قلبش که به سینش می کوبید آرامش خیلی خاصی رو بهم میداد وقتی سرمو گرفتم بالا تا چهره ی صاحب این قلب رو ببینم حس کردم سریع لباشو رو لبام گذاشت
هیچ مقاومتی برای پس زدنش و جلوگیری از بوسه نکردم پس همراهیش کردم و دستامو دور گردنش حلقه کردم اونم دستاشو دور کمر و باسنم گرفت
تو همین حین یدفه صدای باز شدن در اومد سعی کردم از کوک جداشم که مارو نبینه اما کوک مانعم شد و بی خیال به بوسه ادامه داد
دکتر: ظاهراً بد موقع مزاحمتون شدم...
جونگ کوک: بله نمی شد یه موقع دیگه مزاحم شید؟
داشتم از خجالت آب میشدم دستمو گذاشتم رو دهن کوک که اوضاع رو بدتر از این نکنه
دکتر: آقای جئون جونگ کوک شما همین چند ساعت پیش زیر تیغ جراحی بودین نباید الان استراحت کنین؟ تیر دقیقاً از کنار قلبتون رد شده اون وقت شما انقدر نسبت به خودتون بیخیالین؟
ات: ببخشید واقعاً حق با شماست (چشم غوره ای برای کوک رفتم و از رو تخت بلند شدم)
جونگ کوک: کیتی خانوم حالمو بدتر کردی داشتم یکم خوش میگذروندم
اسمش کیتی بود چرا جونگ کوک با همه ی دخترا یه داستانی داره
ات: کیتی خانوم؟ میشه یکی به من بگه اینجا دقیقاً چه خبره؟ (با اخم غلیظ به جونگ کوک خیره شدم)
کیتی اومد کنارم و گفت: من قبلاً دکتر شخصیه پدرشون بودم نگران نباش چیزی بین ما نیست خانوم خوشگله
جونگ کوک: شنیدی پرنسس؟ من کاملا تو این موضوع بی تقصیرم
ات: اصلا چه ربطی داره که یه دختر بیاد معاینت کنه؟
باغرور از کنار دکتر رد شدم و سریع از اتاق رفتم بیرون از دستش عصبانی بودم
۳۰.۸k
۰۵ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.