ماه و خورشید
پارت ۱۵
کوک : آره ولی چرا من باید بیام
ارویین : چون اصالتا کره ای هستی و با اینکه ما کره ای بردیم تورو لازم داریم
کوک : خدایا چرا مننننننننننننننننننن
دومین : بچه ها بدویید پرواز دیر میشه
رفتیم فرودگاه و سوار هواپیما شدیم
مدیر شی : وسیله های تو کجاست کوک
کوک : تو خونم تو کره
شیا : تو خونه هم داری
کوک : پس کجا زندگی میکردم ؟
بعد از پرواز همه ال همه جارو گشتن بعد منم خواستم برم باغ چون میدونستم همه امروز اونجان بقیه هم اومدن تا واکنش بچه ها رو ببینن
آروم رفتم پشت سر همشون
کوک : سلااااااامممممممممممممممممم
ته : کوککککککککککککککککککککک
پریدن روم
کوک : اخ هیونگا مردم
جین : چرا خبر ندادی بهمون
کوک : نمیشد
دوهیون : کوک مدیر و بقیه رفتن ولی گفتن منو ارویین بمونیم
ارویین : خفه دارم با دوست کره ایم حرف میزنم
که دستشو برد بالا
هانا : ارویین
ارویین : هانا چطوری دختر چخبر از کراشت
هانا : خبری ندارم
جیمین : کراشت اینجاست
از روم بلند شدن که هانا و جیا پریدن روم
کوک : ولم کنین الان هنوز نیومدم میکشینم
ارویین : این کراشته
هانا : آره
دوهیون : این هم اتاقیه ماعه
جیا : چرا بهمون خبر ندادی ؟
کوک : نمیشد هرچقدر سعی کردم نشد
هانا : تو آکادمیت چه خبر ته و آسامی که ازدواج کرد جیا هم کات کرد
آسامی : کوک پدصگ کجایی
همه از رو بلند شدن که تونستم بلند بشم
کوک : آسامی اینجام
آسامی : به چپم گاو احمق
دوهیون : کوک ما میریم تو بمون با دوستات
ارویین و دوهیون رفتن
یونگی : چه خبر
کوک : هیچی
هوسوک : دوست دختری چیزی که در کار نیست
کوک : خیر ولی استادمون خیلی به من میچسبه
هانا : گوه خورده پدصگ الدنگ کجاست من جرش بدم
ته : هانا میدونی که فردا به لطف اون خاله ی خرمون با پسرش ازدواج میکنی
کوک : چرا باید ازدواج کنی ؟
هانا : چو قرار بوده تا یک سال برا خودم یه نفرو پیدا کنم ولی نتونستم و شرط پدربزرگم این بوده که من با پسر خالم ازدواج کنم
کوک : خب تو چیکار میکنی
هانا : جز قبول کردن چاره ی دیگه ای ......
سریع رفتم بوسیدمش
( لازم نکرده بخونید قر تو کمرم فراوونه نمیدونم کجا بریزم)
و بعد دو مین ولش کردم
کوک : الان کسیو پیدا کردی
نامی : مبارکهههههههههههههههه
جین : حالا یک دو سه همه بیخیال غُصه
هانا : چ.....چرا اینکارو کردی
کوک : چون دوست دارم صورتمو تو دستش قاب کرد و شروع به بوسیدن کل صورتم که تا به لبام رسید خیلی آروم بوسه ای رو لبام گذاشت
پایان
و این گونه این دو به هم رسیدن 🌌
کوک : آره ولی چرا من باید بیام
ارویین : چون اصالتا کره ای هستی و با اینکه ما کره ای بردیم تورو لازم داریم
کوک : خدایا چرا مننننننننننننننننننن
دومین : بچه ها بدویید پرواز دیر میشه
رفتیم فرودگاه و سوار هواپیما شدیم
مدیر شی : وسیله های تو کجاست کوک
کوک : تو خونم تو کره
شیا : تو خونه هم داری
کوک : پس کجا زندگی میکردم ؟
بعد از پرواز همه ال همه جارو گشتن بعد منم خواستم برم باغ چون میدونستم همه امروز اونجان بقیه هم اومدن تا واکنش بچه ها رو ببینن
آروم رفتم پشت سر همشون
کوک : سلااااااامممممممممممممممممم
ته : کوککککککککککککککککککککک
پریدن روم
کوک : اخ هیونگا مردم
جین : چرا خبر ندادی بهمون
کوک : نمیشد
دوهیون : کوک مدیر و بقیه رفتن ولی گفتن منو ارویین بمونیم
ارویین : خفه دارم با دوست کره ایم حرف میزنم
که دستشو برد بالا
هانا : ارویین
ارویین : هانا چطوری دختر چخبر از کراشت
هانا : خبری ندارم
جیمین : کراشت اینجاست
از روم بلند شدن که هانا و جیا پریدن روم
کوک : ولم کنین الان هنوز نیومدم میکشینم
ارویین : این کراشته
هانا : آره
دوهیون : این هم اتاقیه ماعه
جیا : چرا بهمون خبر ندادی ؟
کوک : نمیشد هرچقدر سعی کردم نشد
هانا : تو آکادمیت چه خبر ته و آسامی که ازدواج کرد جیا هم کات کرد
آسامی : کوک پدصگ کجایی
همه از رو بلند شدن که تونستم بلند بشم
کوک : آسامی اینجام
آسامی : به چپم گاو احمق
دوهیون : کوک ما میریم تو بمون با دوستات
ارویین و دوهیون رفتن
یونگی : چه خبر
کوک : هیچی
هوسوک : دوست دختری چیزی که در کار نیست
کوک : خیر ولی استادمون خیلی به من میچسبه
هانا : گوه خورده پدصگ الدنگ کجاست من جرش بدم
ته : هانا میدونی که فردا به لطف اون خاله ی خرمون با پسرش ازدواج میکنی
کوک : چرا باید ازدواج کنی ؟
هانا : چو قرار بوده تا یک سال برا خودم یه نفرو پیدا کنم ولی نتونستم و شرط پدربزرگم این بوده که من با پسر خالم ازدواج کنم
کوک : خب تو چیکار میکنی
هانا : جز قبول کردن چاره ی دیگه ای ......
سریع رفتم بوسیدمش
( لازم نکرده بخونید قر تو کمرم فراوونه نمیدونم کجا بریزم)
و بعد دو مین ولش کردم
کوک : الان کسیو پیدا کردی
نامی : مبارکهههههههههههههههه
جین : حالا یک دو سه همه بیخیال غُصه
هانا : چ.....چرا اینکارو کردی
کوک : چون دوست دارم صورتمو تو دستش قاب کرد و شروع به بوسیدن کل صورتم که تا به لبام رسید خیلی آروم بوسه ای رو لبام گذاشت
پایان
و این گونه این دو به هم رسیدن 🌌
۴.۰k
۰۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.