شَریان
# شَریان
#پارت 14
"
من- ما سعی کردیم تا مکان شاد و مفرح و در کنارش آموزنده بسازیم برای همه ... روی هر میز علاوه بر مِنُو غذا ها و نوشیدنی ها ..کتاب های قسمت قسمت شدیِ شاعر های بزرگ و نویسنده های معروف قرار داره که در صورت دیر رسیدن غذا و یا هرچیزی ..مشتری حس کلافگی نداشته باشه و سرگرم بشه.
سرش و با ابروی بالا رفته تکون میده و میگه
آیدا - حرکت هوشمندانه یِ..در این صورت مشتری ها هیچ کدوم متوجه ی خللی که در کادر رستوران هست نمیشن و همه چی عادی جلوه میده.
لبخند میزنم ..و سعی میکنم تا بحث و عوض کنم.
من- رستوران ما شامل سه بخش مجزاست. سالن غذا خوری .. کافی شاپ ..و بخش موسیقی . داخل هر سالن از رنگ های شاد و گرم استفاده شده تا محیط آرام بخشی باشه برای همه ..موسیقی های ما به پیشنهاد اکثریت خونده میشه و هیچ چیز باعث ناراحتی مشتری نمیشه ..
از بخش غذا خوری خارج میشیم و وارد بخش کافه میشیم ..
من- تقریبا سی پرسنل جوون و فعال داریم که در تمام وقت دور تا دور میز ها با کفش های چرخ دار یا همون اسکیت میچرخن و در صورت کمبود ..
حرفم با حرفش قطع میشه
آیدا- مرهَم و ساحل خانم و نمیبینم .
بهش نگاه میکنم و میگم
من- فکر میکنم توی اتاق باشن ...من ادامه ی رستوران رو ...
آیدا - میتونم اول با اونا آشنا بشم و بعد به ادامه ی رستوران برسیم؟!
سعی میکنم با آرامش جواب بدم و میگم .
من- البته .
عقب گرد میکنم و از پله های گوشه ی سالن به طبقه ی بالا میرم و اونم دنبالم .
دو تقه به در میزنم و با صدای مرهَم که میگه بفرمایید وارد میشیم ...نگاهم اول به مرهَم و بعد به ساحل میوفته ..با دقت تر نگام میکنن و بعد به آیدا خیره میشن .
آیدا لبخند پت و پهنی میزنه و میگه
آیدا - سلام خانوما!
تلفظ کشیده ی آخر جملات ..عشوه ی خاصی رو نشون میده و نا خداگاه خوشم نمیاد ازش.
مرهَم- سلام ..خوش اومدین
آیدا - خیلی ممنون ..
جلو میره و دست دراز میکنه ..مرهَم دست میده و قبل هر حرفی آیدا میگه
آیدا - حدس میزنم که شما مرهَم باشید.
اخم میشینه روی پیشونیه مرهم و با دقت میگه
مرهَم - درسته و شما؟!
آیدا - آیدا هستم ..آیدا زرنگار!
#پارت 14
"
من- ما سعی کردیم تا مکان شاد و مفرح و در کنارش آموزنده بسازیم برای همه ... روی هر میز علاوه بر مِنُو غذا ها و نوشیدنی ها ..کتاب های قسمت قسمت شدیِ شاعر های بزرگ و نویسنده های معروف قرار داره که در صورت دیر رسیدن غذا و یا هرچیزی ..مشتری حس کلافگی نداشته باشه و سرگرم بشه.
سرش و با ابروی بالا رفته تکون میده و میگه
آیدا - حرکت هوشمندانه یِ..در این صورت مشتری ها هیچ کدوم متوجه ی خللی که در کادر رستوران هست نمیشن و همه چی عادی جلوه میده.
لبخند میزنم ..و سعی میکنم تا بحث و عوض کنم.
من- رستوران ما شامل سه بخش مجزاست. سالن غذا خوری .. کافی شاپ ..و بخش موسیقی . داخل هر سالن از رنگ های شاد و گرم استفاده شده تا محیط آرام بخشی باشه برای همه ..موسیقی های ما به پیشنهاد اکثریت خونده میشه و هیچ چیز باعث ناراحتی مشتری نمیشه ..
از بخش غذا خوری خارج میشیم و وارد بخش کافه میشیم ..
من- تقریبا سی پرسنل جوون و فعال داریم که در تمام وقت دور تا دور میز ها با کفش های چرخ دار یا همون اسکیت میچرخن و در صورت کمبود ..
حرفم با حرفش قطع میشه
آیدا- مرهَم و ساحل خانم و نمیبینم .
بهش نگاه میکنم و میگم
من- فکر میکنم توی اتاق باشن ...من ادامه ی رستوران رو ...
آیدا - میتونم اول با اونا آشنا بشم و بعد به ادامه ی رستوران برسیم؟!
سعی میکنم با آرامش جواب بدم و میگم .
من- البته .
عقب گرد میکنم و از پله های گوشه ی سالن به طبقه ی بالا میرم و اونم دنبالم .
دو تقه به در میزنم و با صدای مرهَم که میگه بفرمایید وارد میشیم ...نگاهم اول به مرهَم و بعد به ساحل میوفته ..با دقت تر نگام میکنن و بعد به آیدا خیره میشن .
آیدا لبخند پت و پهنی میزنه و میگه
آیدا - سلام خانوما!
تلفظ کشیده ی آخر جملات ..عشوه ی خاصی رو نشون میده و نا خداگاه خوشم نمیاد ازش.
مرهَم- سلام ..خوش اومدین
آیدا - خیلی ممنون ..
جلو میره و دست دراز میکنه ..مرهَم دست میده و قبل هر حرفی آیدا میگه
آیدا - حدس میزنم که شما مرهَم باشید.
اخم میشینه روی پیشونیه مرهم و با دقت میگه
مرهَم - درسته و شما؟!
آیدا - آیدا هستم ..آیدا زرنگار!
۴.۳k
۰۶ آبان ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.