کاش به دنیا نمیومدم
پارت 23
می خواستم بگم نه حالم خوبه که بی دلیل گریم گرفت و سرمو تو بغل سانی قایم کردم واقعا نمیدونستم چم شده بود به زور اشکامو پاک کردم و به سانی گفتم خوبم فقط یه لحظه یاد بابام افتادم(الکی)
0بابات مشکلی داره
-بعدا میگم فعلا بیا باید بدوییم
حدود ده دقیقه بود که می دوییدیم و حین دوییدن ورزشارم انجام میدادیم سانی کنار من بود و باهم می دوییدم البته چه عرض کنم داشتیم غیبت میکردیم که مربی گفت دو دقیقه با دور تند بدویید همین که شروع کردیم تند بدوییم من پام پیچ خورد افتادم رو سانی سانی هم خورد زمین و زانو هاش زخمی شد(وضعیت هر روز من و دوستم تو مدرسه😐😐🤣) همه داشتن نگامون میکردن البته نگاه که نه با انگشت نشونمون میدادن و می خندیدن اه واقعا خجالت آور بود خودمم به زور داشتم خودمو کنترل میکردم که نخندم بعد دیدن جمعیت اولین کسی که چشم بهش افتاد کویین بود که با لحن عصبی و جدی دست به سینه وایستاده بود و نگام میکرد از این طرف تهیونگ پاره شده بود از خنده و یونگی هم داشت جوری با پوزخند نگام میکرد که انگار کار اون بود یهو استاد رو بالا سرم دیدم که گفت
8دستتو بده به من (با لبخند گرم) «دید تو فیلما از پشت پسره آفتاب می تابه🤣🤣🤣آره دیگه خلاصه همینجوری بود🤣🤣🤣»
این چشه خیر سرش استاد نکنه عاشقم شده 😐😐 سانی یه نگاه اجخ وجخی به من و یکی به استاد کرد و سرشم انداخت پایین و بی صدا خندید منم دیگه خندم ترکید و استاد که دستش رو هوا مونده بود یا بهتره بگم ضایع شده بود دستشو کشید کنارش و با یه چهره که اکثرا بعد ضایع گی همه دارن به بچه ها نگاه کرد بچه ها هم داشتن به زور خودشونو کنترل کنن بعد یه نگاه به ما کرد انگار کینه به دل گرفته بود با لحن ترسناک و جدی گفت
8همین الان پا میشید و 20 دور زمینو می دویید
-چیییییییییی؟!!!!!!بیست دوووووور
8همین الان زووووود
با پای زخمی سانی به زور بیست دور زمینو دوییدیم بچه ها که داشتن استراحت میکردن بهمون می خندیدن و تیکه مینداختن تو عمرم اینقدر تحقیر نشده بودم که الان شدم بالاخره تموم شد و قرار شد بریم استخر برای شنا که تو راه استخرم من خوردم زمین و زانو هام کمی زخمی شدن یعنی استاده اینقد کینه گرفته بود که حتی نمیزاشت زخمامونو پانسمان کنیم دیگه داشت ازش بدم میومد
ادامه دارد.......
ببخشید کم شد
می خواستم بگم نه حالم خوبه که بی دلیل گریم گرفت و سرمو تو بغل سانی قایم کردم واقعا نمیدونستم چم شده بود به زور اشکامو پاک کردم و به سانی گفتم خوبم فقط یه لحظه یاد بابام افتادم(الکی)
0بابات مشکلی داره
-بعدا میگم فعلا بیا باید بدوییم
حدود ده دقیقه بود که می دوییدیم و حین دوییدن ورزشارم انجام میدادیم سانی کنار من بود و باهم می دوییدم البته چه عرض کنم داشتیم غیبت میکردیم که مربی گفت دو دقیقه با دور تند بدویید همین که شروع کردیم تند بدوییم من پام پیچ خورد افتادم رو سانی سانی هم خورد زمین و زانو هاش زخمی شد(وضعیت هر روز من و دوستم تو مدرسه😐😐🤣) همه داشتن نگامون میکردن البته نگاه که نه با انگشت نشونمون میدادن و می خندیدن اه واقعا خجالت آور بود خودمم به زور داشتم خودمو کنترل میکردم که نخندم بعد دیدن جمعیت اولین کسی که چشم بهش افتاد کویین بود که با لحن عصبی و جدی دست به سینه وایستاده بود و نگام میکرد از این طرف تهیونگ پاره شده بود از خنده و یونگی هم داشت جوری با پوزخند نگام میکرد که انگار کار اون بود یهو استاد رو بالا سرم دیدم که گفت
8دستتو بده به من (با لبخند گرم) «دید تو فیلما از پشت پسره آفتاب می تابه🤣🤣🤣آره دیگه خلاصه همینجوری بود🤣🤣🤣»
این چشه خیر سرش استاد نکنه عاشقم شده 😐😐 سانی یه نگاه اجخ وجخی به من و یکی به استاد کرد و سرشم انداخت پایین و بی صدا خندید منم دیگه خندم ترکید و استاد که دستش رو هوا مونده بود یا بهتره بگم ضایع شده بود دستشو کشید کنارش و با یه چهره که اکثرا بعد ضایع گی همه دارن به بچه ها نگاه کرد بچه ها هم داشتن به زور خودشونو کنترل کنن بعد یه نگاه به ما کرد انگار کینه به دل گرفته بود با لحن ترسناک و جدی گفت
8همین الان پا میشید و 20 دور زمینو می دویید
-چیییییییییی؟!!!!!!بیست دوووووور
8همین الان زووووود
با پای زخمی سانی به زور بیست دور زمینو دوییدیم بچه ها که داشتن استراحت میکردن بهمون می خندیدن و تیکه مینداختن تو عمرم اینقدر تحقیر نشده بودم که الان شدم بالاخره تموم شد و قرار شد بریم استخر برای شنا که تو راه استخرم من خوردم زمین و زانو هام کمی زخمی شدن یعنی استاده اینقد کینه گرفته بود که حتی نمیزاشت زخمامونو پانسمان کنیم دیگه داشت ازش بدم میومد
ادامه دارد.......
ببخشید کم شد
۱۳.۹k
۲۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.