کاش به دنیا نمیومدم
پارت 24
یعنی استاده اینقد کینه گرفته بود که حتی نمیزاشت زخمامونو پانسمان کنیم دیگه داشت ازش بدم میومد بالاخره امروز مدرسه هم تموم شد رفتم پارکینگ تا سوارماشینی که تهیونگ داده بود بشم ولی یونگی و تهیونگ و دیدم که دارن سوار ماشین خودشون میشن نمی خواستم باهاشون چشم تو چشم بشم که یه لحظه کویین و دیدم ولی اون منو نمیدید پشت یکی از ماشینا قایم شدم تا ببینم چیکار می کنن که دیدم کویین با مغروری و اعتماد به نفس بیش از حد رفت و جلو تهیونگ وایستاد چشمای هر سه تاشون خمار بود (خودشونو گرفته بودن😂😂) یهو کویین به تهیونگ گفت
2کیم تهیونگ درسته؟
+اممم کاری داری زود بگو باید برم
کویین با یه لحن مغرور و جدی با همون چشمای خمار و چهره ریاکسش گفت
2ساعت 7 عصر بیا به آدرسی که برات ارسال میشه اگه نیای اتفاق بدی میوفته
+فک کنم این رسمته آدما باید به قرار تو بیان چون اگه نیان یچیزیشون میشه ولی اول بگو چیکارم داری تا بیام
2کار خواصی باهات ندارم فقط می خوام یه واقعیت و بگم که هم به تو هم به من و هم به اون دختره الینا مربوط میشه
شت به من چه خب ولی باید میفهمیدم موضوع چیه به خاطر همین رفتم سمت ماشین کویین که دوستش توش نشسته بود نمیدونستم چجوری سوار ماشین شم که یه هویی یه دسته از پسرای مدرسه که مست کرده بودن اومدن و سوار ماشینشون شدن همین که سوار شدن آهنگو باز کردن و شروع کردن با سرعت از پارکینگ خارج شدن صدا خیلی زیاد بود فرصت خوبی بود در ماشینو آروم باز کردم و سوارش شدم دقیقا پشت صندلی راننده بودم نمیتونستم تکون بخورم چون تو پایین ترین سطح ماشین بودم و اگه تکون می خوردم متوجهش میشدن تو همین حال و هوا بودیم که کویین سوار ماشین شد از اونجایی که من ژاکت سیاه پوشیده بودم تقریبا با کف ماشین همرنگ بودمو اونجا هم یکم تاریک بود و کویینم جلو مینشست به خاطر همین منو ندید ماشین شروع کرد به حرکت
3چیشد
2هیچ قرار شد ساعت هفت ببینمش
3کجا می خوای ببینیش
2چبدونم یه کافیشاپی چیزی قرار بزار دیگه
3باش
3حالا واقعا می خوای بهش بگی
2بالاخره باید بفهمه خب
3به اون که ربطی نداره قاطیش نکن
2مامان من منو ول کرد تا بره از الینا مراقبت کنه من نتونستم از مامانم انتقام بگیرم ولی از الینا که میتونم
3ولی چه ربطی به تهیونگ داره
2اون تنها کسیه که الان زیر بالشو گرفته
دیگه هیچکس حرف نزد
یعنی شت به این که می خواد با یه مشث چرت و پرت تهیونگ و دشمن من کنه اوکی اینکه می خواد ازم انتقامم بگیره بازم اوکی ولی مامان من وقتی منو به دنیا آورد مرد پس چجوری به اون گفته که میره دختر مریضشو بزرگ کنه😵😵😵😵😐😐😐😐(ادمین داره نهایت کرم ریزی هارو میکنه 🤣🤣🤣🤣🤣 ولی خیلی پیچیده نشد؟)
ادامه دارد.......
یعنی استاده اینقد کینه گرفته بود که حتی نمیزاشت زخمامونو پانسمان کنیم دیگه داشت ازش بدم میومد بالاخره امروز مدرسه هم تموم شد رفتم پارکینگ تا سوارماشینی که تهیونگ داده بود بشم ولی یونگی و تهیونگ و دیدم که دارن سوار ماشین خودشون میشن نمی خواستم باهاشون چشم تو چشم بشم که یه لحظه کویین و دیدم ولی اون منو نمیدید پشت یکی از ماشینا قایم شدم تا ببینم چیکار می کنن که دیدم کویین با مغروری و اعتماد به نفس بیش از حد رفت و جلو تهیونگ وایستاد چشمای هر سه تاشون خمار بود (خودشونو گرفته بودن😂😂) یهو کویین به تهیونگ گفت
2کیم تهیونگ درسته؟
+اممم کاری داری زود بگو باید برم
کویین با یه لحن مغرور و جدی با همون چشمای خمار و چهره ریاکسش گفت
2ساعت 7 عصر بیا به آدرسی که برات ارسال میشه اگه نیای اتفاق بدی میوفته
+فک کنم این رسمته آدما باید به قرار تو بیان چون اگه نیان یچیزیشون میشه ولی اول بگو چیکارم داری تا بیام
2کار خواصی باهات ندارم فقط می خوام یه واقعیت و بگم که هم به تو هم به من و هم به اون دختره الینا مربوط میشه
شت به من چه خب ولی باید میفهمیدم موضوع چیه به خاطر همین رفتم سمت ماشین کویین که دوستش توش نشسته بود نمیدونستم چجوری سوار ماشین شم که یه هویی یه دسته از پسرای مدرسه که مست کرده بودن اومدن و سوار ماشینشون شدن همین که سوار شدن آهنگو باز کردن و شروع کردن با سرعت از پارکینگ خارج شدن صدا خیلی زیاد بود فرصت خوبی بود در ماشینو آروم باز کردم و سوارش شدم دقیقا پشت صندلی راننده بودم نمیتونستم تکون بخورم چون تو پایین ترین سطح ماشین بودم و اگه تکون می خوردم متوجهش میشدن تو همین حال و هوا بودیم که کویین سوار ماشین شد از اونجایی که من ژاکت سیاه پوشیده بودم تقریبا با کف ماشین همرنگ بودمو اونجا هم یکم تاریک بود و کویینم جلو مینشست به خاطر همین منو ندید ماشین شروع کرد به حرکت
3چیشد
2هیچ قرار شد ساعت هفت ببینمش
3کجا می خوای ببینیش
2چبدونم یه کافیشاپی چیزی قرار بزار دیگه
3باش
3حالا واقعا می خوای بهش بگی
2بالاخره باید بفهمه خب
3به اون که ربطی نداره قاطیش نکن
2مامان من منو ول کرد تا بره از الینا مراقبت کنه من نتونستم از مامانم انتقام بگیرم ولی از الینا که میتونم
3ولی چه ربطی به تهیونگ داره
2اون تنها کسیه که الان زیر بالشو گرفته
دیگه هیچکس حرف نزد
یعنی شت به این که می خواد با یه مشث چرت و پرت تهیونگ و دشمن من کنه اوکی اینکه می خواد ازم انتقامم بگیره بازم اوکی ولی مامان من وقتی منو به دنیا آورد مرد پس چجوری به اون گفته که میره دختر مریضشو بزرگ کنه😵😵😵😵😐😐😐😐(ادمین داره نهایت کرم ریزی هارو میکنه 🤣🤣🤣🤣🤣 ولی خیلی پیچیده نشد؟)
ادامه دارد.......
۶.۶k
۲۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.