★عشقی که بهم دادی★
★عشقی که بهم دادی★
پارت ۲۰...
بدون که متوجه باشن بهم نزدیک و نزدیک تر شدن و بالاخره لباشون بهم رسید.
یونگی لباشو آروم و عمیق مک زد و چشاشو بست جیمینم چشمای خیسشو بست و گذاشت یونگی کارشو بکنه.
یونگی آروم زبونشو توی دهن جیمین گردوند.
هردو توی یه دنیای دیگه بودن تا اینکه جیمین نفس کم آورد و یونگی رو هل داد عقب.
جفتشون نفس کم آوردن.
_بیا بخوابیم...
یونگی بعد از یه سکوت طولانی گفت.
_دوست دارم پارک جیمین
+منم دوست دارم مین یونگی
****
جیمین بالاخره بیدار شد و یونگی رو دید که آروم کنارش خوابیده.
سعی کرد بدون اینکه بیدارش کنه از تخت پایین بیاد و وقتی موفق شد بسمت حموم رفت.
بعد از آماده شدن نگاه دیگه ای به یونگی کرد.
دلش نیومد بیدارش کنه پس بی سر و صدا درو باز کرد و بیرون رفت.
+صبح بخیر نونا
جیمین با لبخند رو به خدمتکار گفت.
بورام متقابلا لبخندی به جیمین زد و جواب داد:
بورام: صبح شما بخیر آقا...
بورام: صبحانه رو براتون آماده کردیم آقا.
بورام تعظیمی کرد و گفت .
راستش جیمین حس عجیبی پیدا کرده بود.
+م_ممنون نونا
جیمین پشت میز نشست و از بورام خواست که اونم بخوره، که مشخصا بورام به آرومی درخواستشو رد کرد.
بورام: اینطوری بهتره آقا!
جیمین لباشو آویزون کرد و با همون لبا شروع کرد به خوردن.
ادامه دارد...
پارت ۲۰...
بدون که متوجه باشن بهم نزدیک و نزدیک تر شدن و بالاخره لباشون بهم رسید.
یونگی لباشو آروم و عمیق مک زد و چشاشو بست جیمینم چشمای خیسشو بست و گذاشت یونگی کارشو بکنه.
یونگی آروم زبونشو توی دهن جیمین گردوند.
هردو توی یه دنیای دیگه بودن تا اینکه جیمین نفس کم آورد و یونگی رو هل داد عقب.
جفتشون نفس کم آوردن.
_بیا بخوابیم...
یونگی بعد از یه سکوت طولانی گفت.
_دوست دارم پارک جیمین
+منم دوست دارم مین یونگی
****
جیمین بالاخره بیدار شد و یونگی رو دید که آروم کنارش خوابیده.
سعی کرد بدون اینکه بیدارش کنه از تخت پایین بیاد و وقتی موفق شد بسمت حموم رفت.
بعد از آماده شدن نگاه دیگه ای به یونگی کرد.
دلش نیومد بیدارش کنه پس بی سر و صدا درو باز کرد و بیرون رفت.
+صبح بخیر نونا
جیمین با لبخند رو به خدمتکار گفت.
بورام متقابلا لبخندی به جیمین زد و جواب داد:
بورام: صبح شما بخیر آقا...
بورام: صبحانه رو براتون آماده کردیم آقا.
بورام تعظیمی کرد و گفت .
راستش جیمین حس عجیبی پیدا کرده بود.
+م_ممنون نونا
جیمین پشت میز نشست و از بورام خواست که اونم بخوره، که مشخصا بورام به آرومی درخواستشو رد کرد.
بورام: اینطوری بهتره آقا!
جیمین لباشو آویزون کرد و با همون لبا شروع کرد به خوردن.
ادامه دارد...
۶.۴k
۰۷ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.