نمی دونم شماها از کودکی و نوجوونی با ورزش چقدر میونه داشت

نمی دونم شماها از کودکی و نوجوونی با ورزش چقدر میونه داشتین ، ما از همون سن پایین مثل اکثر بچه های اون دوره با توپ پلاستیکی انس داشتیم و در ادامه نیم نگاهی هم به مجلات ورزشی مثل کیهان ورزشی و دنیای ورزش ، اگه خاطرتون باشه کشورمون یه بوکسور گردن کلفت ارمنی داشت به نام ماسیس هامبارسومیان این مرد چندین مدال طلا داشت یادمه خبرهای مربوط به این قهرمان رو پیگیر بودم ....
اون روزا تو محل ما شایعه شده بود که رعنا خواهر ماسیس هامبارسومیان هست و این قهرمان چون در یک سری مسابقات بوکس در شهر ما مقام اول و مدال طلا رو بدست آورده بود تقریبا برای ما مسجل شده بود که این رعنا خواهر ماسیس هست و دقت نمی کردیم که اگه رعنا خواهر ماسیس هست باید اسم ارمنی داشته باشه نه ایرانی ...!!
حالا بگذریم اینا رو گفتم که ذهنتونو آماده کنم برای یه اتفاق در محله قدیممون..
یه پسری به نام اکبر تو محله ما زندگی می کرد یه خورده شر و شور بود و شهرت داشت به اکبر پلنگ البته به اکبر آکروبات و اکبر بیست سانتی هم معروف بود القابی هم که به این بشر نسبت داده بودند بی دلیل نبود هم فرز و چابک بود و هم روی آسفالت کوچه چند تا پشت سر هم پشتک وارو میزد و هم حدود پنجاه سانت قد و قواره داشت ...!!🥴🥴
اکبر با مادرش بالای یه حمام عمومی زندگی می کردن و اوضاع و احوال مناسبی از نظر سطح زندگی نداشتن
اکبر مثل خیلی از جوونای اون دوره عامیانه بگم زود سر چوب میشد و با اصرار و اغوای هم سن و سالای خودش و تعریف و تمجیدی که از حرکات آکروباتیکش می کردن جلوی دخترای محل حرکات محیرالعقول آکروباتیک انجام می داد تا جلب توجه کنه و یه وقتایی هم مهار از دستش در می رفت در هنگام حرکات آکروباتیک و ژانگولری که انجام می داد مثل تاپاله می خورد زمین و با سر و کله خونی حسابی ضایع میشد...!!🥴
از قضا این اکبر پلنگ هم مثل رعنا خانم ماجرای ما موهاش مجعد بود منتها بهم ریخته که با دیدن ریخت و قیافه اش آدم باید کفاره می داد به قول شادروان ایرج میرزا شاعر پر آوازه ایران زمین که در جمهوری اسلامی مورد بی مهری هست میگه :
چکمه خانم شهین و چکمه شِمرِ لعین
هر دو از چرمند ولی این کجا و آن کجا
یه روز رعنا آمریکایی با همون تیپ و قیافه همیشگی در حال عبور از کوچه ما بود که ناگهان اکبر پلنگ با تحریک رفیقاش با دو سه تا پشتک وارو خودشو پرت کرد جلوی رعنا و یه جفنگی بهش گفت که معمولا به این جفنگیات متلک میگن و از دهن هر آدم متشخصی این الفاظ خارج نمیشه
وقتی اکبر بیست سانتی فرود اومد جلوی پای رعنا و بعد از بیان اون الفاظ جفنگ رعنا هم نامردی نکرد مشتشو گره کرد و با تمام قدرتش حواله کرد به سر و صورت و دماغ اکبر .‌.. دیگه مجسم کنید که اکبر اون لحظه چه حالی داشت ...!!!
منتظر باشین
میام..
دیدگاه ها (۸)

🍁تنها چیزی که برایمان مانده ، خاطراتِ خوبی ست که با تداعیِ ش...

جرعه ای خاطره.:تابستان سال ۱۳۵۱ شایدم ۵۲ مثل همین تابستون اخ...

سلااام امروز می خوام ببرمتون به حدود ۵۳ یا ۵۴ سال پیش یا همو...

با مشاهده نگهبان گردن کلفت اداره مورد نظر که با عجله به طرفم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط