پارت چهارم

پارت چهارم

_هق اوپا چرا مراقبش نبودی؟
نامجون:من...من نتونستم جلوش رو بگیرم...ببخشید
+هیونگ من خودم کردم تقصیر تو نیست پس نگو ببخشید...بعدش میشه...میشه بری بیرون؟
نامجون:اره اره من میرم، کارت تموم شد بگو بیام.
بعد از خارج شدم نامجون تهیونگ به لبای ات حمله ور شد
نامجون از پشت شیشه همه چیز رو میدیم و خوشحال بود که خواهرش برگشته و به زندگیش ادامه میده
بعد از تقریبا نیم ساعت تهیونگ با اشک روی صورتش اومد بیرون
چشماش بازم قرمز بود و پف کرده بود
کسی نمیدونست چی شده، فقط نگران بودن
جین رفت جلو و اشک های تهیونگ رو پاک کرد
اروم زمزمه کرد:تهیونگی چیزی شده؟ات طوریش شده؟
+اون دید، غذا رو اون اماده کرده بود، فکر میکرد که ازش متنفریم، تو ذهنش ازمون یه هیولا ساخته، همش تقصیر منه هیونگ*خودشو پرت کرد بغل جین*
صدای گریش برای همه مخصوصا ات زجر اور بود، تو فکر این بودن که بهش آرام بخش بزنن تا یکم بخوابه، ولی چون خیلی وول میخورد میترسیدن که رگش پاره بشه
بعد نیم ساعت تو بغل جین خوابش برد، جونگ کوک و یونگی، و بعد جیمین و هوسوک دو به دو رفته بودن دیدن ات، الان نوبت جین و نامجون بود ولی جین میترسید که تهیونگ بیدار شه پس تصمیم گرفت بعدا وقتی تهیونگ خوابش عمیق شد بره
نامجون خیلی اروم رفت داخل، با اتی مواجه شد که دوباره فقط داره به یه نقطه زل میزنه
نامجون پیشش نشست و بعد چند دقیقه ات به خودش اومد، با دیدن نامجون جیغ بلندی کشید که باعث باز شدن در و داخل اومدن تهیونگ شد، با نگرانی زیاد زبون باز کرد
_بیبی خوبی؟نامجون کاری کرد نفسم؟
+نه نه تهیونگی نامجون نشسته بود تو فکر بودم نفهمیدم اومد
دیدگاه ها (۲)

پارت پنجمنامجون با اشاره به تهیونگ فهموند که بره، تهیونگم بع...

پارت ششمتهیونگ خواست دهن باز کنه که صدای بلند خنده ات باعث ش...

پارت سومچشمامو باز کردم... رو تخت بیمارستان بودم... من اینجا...

پارت دومجین ویواین اتفاق برای هممون وحشتناک بود ولی هیچ کدوم...

جیمین فیک زندگی پارت ۹۲#

و تهیونگ سوار ماشین میشه و اب و مسکن رو بهت میده تهیونگ: بیا...

پارت ۲۰ات: اخ جیمین سرشو از تو گردن از بیرون میاره جیمین: بی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط