پارتکما
⭐پارت۸۱/کما⭐
_مین سو که رفت بیرون پشت بندش درو بستم و سمت آت قدم برداشتم ولی چیزی بد آزارم میداد
مثل دخترایی نبود که قهر کردن و نگام نمیکنن
اتفاقا نگاهم میکرد ولی یجوری که مثلا حتی زره ای براش مهم نیستم
تهیونگ:مین سو راست میگفت تو آمریکا یه دوست پسر داشتی به اسم دنی...
-حتی نذاشت حرفم تموم شه و خیلی خنثی گفت
آت:بهت ربطی نداره
-و خیلی خیلی بد اتیشم زد...همه چیز اون به من ربط داشت همه چیزششش
فکرمو به زبون آوردم
تهیونگ:همه چیزت به من مربوطه همه چیز!
-حتی یه لحظه هم نرم نمیشد که بگه اون چی بود تا توضیح بدم
تهیونگ:آت گوش کن توضیح بدم
آت:چیو توضیح بدی؟اینکه داشتی نایون رو میبوسیدی؟
تهیونگ:به خدا که نمیبوسیدمش خطای دیده من فقط داشتم تحدیدش میکردم که نزدیکم نشه خم شدم طرفش تا تو گوشش بگم که بیشتر حساب ببره
آت:باش تو راست میگی حالا من یه ننه بابایی ندارم نگرانم شن؟
-اصلا نشنید چی گفتم باور نمیکنه...مامان و بابا بفهمن حتما سکته میزنن بیچاره ها
نمیدونم چرا نمیخواستم تو این وضعیت چیزی اضافی بگم فقط میخواستم بهش بفهمونم که اشتباه شده
تهیونگ:چرا داری هم بابات منم هم شوهرت منم هم پسرت منم و متاسفانه جنسیتم نمیزاره ننت بشم وگرنه اونم میبودم ..آت خواهش میکنم یه لحظه گوش بده..اصلا میخوای برم خود نایون رو بیارم تا بگه اون شب چه اتفاقی افتاد؟
-با به یاد آوردن شوفر نایون چشام برقی زد
تهیونگ:نه وایسا اون هرزه راستشو نمیگه وایسا وایسا فقط نیم ساعت بهم زمان بده خب؟نچتا وقتی که سرمت تموم میشه
...
-روندم سمت خونه نایون اون شب حرفایی که به شوفرش زدم میتونستن ثابت کنن که من جز حس نفرت،به نایون حس دیگه ای ندارم....
زنگ در و فشردم که یکی از خدمتکاراش برداشت
خدمتکار:بفرمایید چیشده؟
تهیونگ:درو باز کن
خدمتکار:همین طوری که نمیشه
تهیونگ:اصلا میدونی من کیم؟؟؟تا نیومدم خفت نکردم باز کن درو
خواست حرفی بزنه که صدای خود اون هرزه اومد
نایون:تهیونگ تو اینجا چیکار میکنی عشقم؟بیا بالا میدونستم توهم منو میخوای
در با صدای تیک مانندی باز شد و پوزخندی زدم و رفتم تو ولی قبلش....چون میدونستم اگه اون هرزه بفهمه چیشده حتی ممکنه بگه من گاییدمش،ضبط صدای گوشیمو فعال کردم و گوشیمو گذاشتم تو جیب شلوارم
با ذوق میدوید سمتم و خواست بغلم کنه که خودمو کشیدم کنار...همین کارم مساوی شد با پر کشیدن لبخند کثافتش از رو لباش
تهیونگ:یه سوال دارم ازت
نایون:جانم عزیزم بگو
تهیونگ:اون شب بهت چی گفتم؟
نایون:عزیزم راجب اون شب ناراحت نیستم احتمالا تو حال خودت نبودی یه چیزی گفتی
تهیونگ:چی بهت گفتم هااان؟؟
ترسیده لب زد
نایون:گفتی که...گفتی که
یعنی من خواستم بهت بگم دوست دارم که تو گفتی خفه شو
بقیشون با هق هق گفت
_مین سو که رفت بیرون پشت بندش درو بستم و سمت آت قدم برداشتم ولی چیزی بد آزارم میداد
مثل دخترایی نبود که قهر کردن و نگام نمیکنن
اتفاقا نگاهم میکرد ولی یجوری که مثلا حتی زره ای براش مهم نیستم
تهیونگ:مین سو راست میگفت تو آمریکا یه دوست پسر داشتی به اسم دنی...
-حتی نذاشت حرفم تموم شه و خیلی خنثی گفت
آت:بهت ربطی نداره
-و خیلی خیلی بد اتیشم زد...همه چیز اون به من ربط داشت همه چیزششش
فکرمو به زبون آوردم
تهیونگ:همه چیزت به من مربوطه همه چیز!
-حتی یه لحظه هم نرم نمیشد که بگه اون چی بود تا توضیح بدم
تهیونگ:آت گوش کن توضیح بدم
آت:چیو توضیح بدی؟اینکه داشتی نایون رو میبوسیدی؟
تهیونگ:به خدا که نمیبوسیدمش خطای دیده من فقط داشتم تحدیدش میکردم که نزدیکم نشه خم شدم طرفش تا تو گوشش بگم که بیشتر حساب ببره
آت:باش تو راست میگی حالا من یه ننه بابایی ندارم نگرانم شن؟
-اصلا نشنید چی گفتم باور نمیکنه...مامان و بابا بفهمن حتما سکته میزنن بیچاره ها
نمیدونم چرا نمیخواستم تو این وضعیت چیزی اضافی بگم فقط میخواستم بهش بفهمونم که اشتباه شده
تهیونگ:چرا داری هم بابات منم هم شوهرت منم هم پسرت منم و متاسفانه جنسیتم نمیزاره ننت بشم وگرنه اونم میبودم ..آت خواهش میکنم یه لحظه گوش بده..اصلا میخوای برم خود نایون رو بیارم تا بگه اون شب چه اتفاقی افتاد؟
-با به یاد آوردن شوفر نایون چشام برقی زد
تهیونگ:نه وایسا اون هرزه راستشو نمیگه وایسا وایسا فقط نیم ساعت بهم زمان بده خب؟نچتا وقتی که سرمت تموم میشه
...
-روندم سمت خونه نایون اون شب حرفایی که به شوفرش زدم میتونستن ثابت کنن که من جز حس نفرت،به نایون حس دیگه ای ندارم....
زنگ در و فشردم که یکی از خدمتکاراش برداشت
خدمتکار:بفرمایید چیشده؟
تهیونگ:درو باز کن
خدمتکار:همین طوری که نمیشه
تهیونگ:اصلا میدونی من کیم؟؟؟تا نیومدم خفت نکردم باز کن درو
خواست حرفی بزنه که صدای خود اون هرزه اومد
نایون:تهیونگ تو اینجا چیکار میکنی عشقم؟بیا بالا میدونستم توهم منو میخوای
در با صدای تیک مانندی باز شد و پوزخندی زدم و رفتم تو ولی قبلش....چون میدونستم اگه اون هرزه بفهمه چیشده حتی ممکنه بگه من گاییدمش،ضبط صدای گوشیمو فعال کردم و گوشیمو گذاشتم تو جیب شلوارم
با ذوق میدوید سمتم و خواست بغلم کنه که خودمو کشیدم کنار...همین کارم مساوی شد با پر کشیدن لبخند کثافتش از رو لباش
تهیونگ:یه سوال دارم ازت
نایون:جانم عزیزم بگو
تهیونگ:اون شب بهت چی گفتم؟
نایون:عزیزم راجب اون شب ناراحت نیستم احتمالا تو حال خودت نبودی یه چیزی گفتی
تهیونگ:چی بهت گفتم هااان؟؟
ترسیده لب زد
نایون:گفتی که...گفتی که
یعنی من خواستم بهت بگم دوست دارم که تو گفتی خفه شو
بقیشون با هق هق گفت
- ۲.۲k
- ۲۴ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط