پارتکما
⭐پارت۷۹/کما⭐
_روی صندلی کنار تخت نشستم و دست ظریف و کشیدش رو توی دستم فشردم.
من ..من..تازه بدستش آورده بودم ولی بعد از اون تصادف این چند و مین باریه که از دستش میدم؟
تو همین فکرا بودم و آروم اشک می ریختم که جونگ کوک و هانول سراسیمه وارد شدن
جونگ کوک:داداش آت چطوره؟
تهیونگ:داشت میمرد(گریه)اگه یکم دیر میرسیدیم....
هانول:حالا که نرسیدین و آت هم به زودی به هوش میاد
تهیونگ:اره..اره..شما چرا دیر کردین؟
جونگ کوک:از طرفی ترافیک و از طرفی هانول اسرار کرد که برای آت یه چیزی بخریم.
هانول:راست میگفتم دیگه دیر یا زود رسیدن ما فرقی به حال آت نمیکرد ولی حداقل تونستیم یه چیزی واسش بیاریم.
دخترم از صبح هیچی نخورده من فداش بشم.
تهیونگ:باشه حالا جمع کن بساتتو برین بیرون دکتر گفته دورش شلوغ نباشه.
دقیقا همون لحظه مین سو با عصبانیت وارد شد
مین سو:مگه دکتر نگفت دورش شلوغ نباشه؟
تهیونگ:منم همینو میگم
مین سو:تو خودت از زنت نه،از دوست دخترت که شایدم بعد از به هوش اومدنش تف هم ننداخت رو صورتت،دل بکن بیا برو بیرون .
تهیونگ:من واقعا...
مین سو:خودم میدونم ..خطای دیده ولی آت که این طور فکر نمیکنه...
تهیونگ:بهش توضیح میدم همچیو بهش میگم ..
مین سو:خوبه همین کارو بکن البته اگه نداشته باشتت کنار
تهیونگ:ما عاشق همیم چطور ممکنه این قدر زود منو فراموش کنه
مین سو:نگفتم فراموشت میکنه گفتم ممکنه کنارت بزاره.دل کندن از آدما واسه آت خیلی آسونه.
یبار تو دبیرستان،از یه پسر خوشش میومد واقعا هم دوسش داشت حتی یبار بخاطر اون کتک هم خورد تا اون پسره احمق چیزیش نشه این دوتا یه مدت کوتاهی باهم بودن تا زمانی که یه روز تو مدرسه دید پسره توی سرویس بهداشتی یه نفر دیگه رو میبوسه..از اون موقع به قدری بی تفاوت بود نسبت به پسره که پرای کل کلاس ریخته بود که کسی که یه روز در اون حد عاشق پسره بود،اون طوری گذاشتش کنار...
_من الانننننن این دختره ی ناز رو که کل عمرمه رو چطوری خفه کنم خداااااااا
چرا عاشق یه نفر دیگه بود؟وای الان دارم حسودی میکنم؟تو این وضعیت؟
تهیونگ:پسره اسمش چی بود؟
مین سو:میخوای چیکار؟
تهیونگ:میخوام بکشمش
قه قه ای زد که بیشتر رفت رو مخم
مین سو:باشه برو بکشش اسمش دنیس بود،
البته اگه تونستی تو آمریکا پیداش کنی
تهیونگ:اَه لعنت بهش...
مین سو:خب دیگه داستان تموم شد پاشین گمشین بیرون دور و ورشو خلوت کنین
بچه ها بعد تقریبا یک ماه برگشتم میدونم میدونم که ....بیخیال خودمم انتظار حمایت،به این زودی رو ندارم ولی ناموسا همین امروز امتحانام تموم شد و از مدرسه گوشیم رو دادن به هر حال شرمنده این فیک رو احتمالا ۱۰۰ پارتی کنم و این تقریبا ۲۰ تا پارت رو هم سعی میکنم تند تند بزارم🥲🖤🦋
_روی صندلی کنار تخت نشستم و دست ظریف و کشیدش رو توی دستم فشردم.
من ..من..تازه بدستش آورده بودم ولی بعد از اون تصادف این چند و مین باریه که از دستش میدم؟
تو همین فکرا بودم و آروم اشک می ریختم که جونگ کوک و هانول سراسیمه وارد شدن
جونگ کوک:داداش آت چطوره؟
تهیونگ:داشت میمرد(گریه)اگه یکم دیر میرسیدیم....
هانول:حالا که نرسیدین و آت هم به زودی به هوش میاد
تهیونگ:اره..اره..شما چرا دیر کردین؟
جونگ کوک:از طرفی ترافیک و از طرفی هانول اسرار کرد که برای آت یه چیزی بخریم.
هانول:راست میگفتم دیگه دیر یا زود رسیدن ما فرقی به حال آت نمیکرد ولی حداقل تونستیم یه چیزی واسش بیاریم.
دخترم از صبح هیچی نخورده من فداش بشم.
تهیونگ:باشه حالا جمع کن بساتتو برین بیرون دکتر گفته دورش شلوغ نباشه.
دقیقا همون لحظه مین سو با عصبانیت وارد شد
مین سو:مگه دکتر نگفت دورش شلوغ نباشه؟
تهیونگ:منم همینو میگم
مین سو:تو خودت از زنت نه،از دوست دخترت که شایدم بعد از به هوش اومدنش تف هم ننداخت رو صورتت،دل بکن بیا برو بیرون .
تهیونگ:من واقعا...
مین سو:خودم میدونم ..خطای دیده ولی آت که این طور فکر نمیکنه...
تهیونگ:بهش توضیح میدم همچیو بهش میگم ..
مین سو:خوبه همین کارو بکن البته اگه نداشته باشتت کنار
تهیونگ:ما عاشق همیم چطور ممکنه این قدر زود منو فراموش کنه
مین سو:نگفتم فراموشت میکنه گفتم ممکنه کنارت بزاره.دل کندن از آدما واسه آت خیلی آسونه.
یبار تو دبیرستان،از یه پسر خوشش میومد واقعا هم دوسش داشت حتی یبار بخاطر اون کتک هم خورد تا اون پسره احمق چیزیش نشه این دوتا یه مدت کوتاهی باهم بودن تا زمانی که یه روز تو مدرسه دید پسره توی سرویس بهداشتی یه نفر دیگه رو میبوسه..از اون موقع به قدری بی تفاوت بود نسبت به پسره که پرای کل کلاس ریخته بود که کسی که یه روز در اون حد عاشق پسره بود،اون طوری گذاشتش کنار...
_من الانننننن این دختره ی ناز رو که کل عمرمه رو چطوری خفه کنم خداااااااا
چرا عاشق یه نفر دیگه بود؟وای الان دارم حسودی میکنم؟تو این وضعیت؟
تهیونگ:پسره اسمش چی بود؟
مین سو:میخوای چیکار؟
تهیونگ:میخوام بکشمش
قه قه ای زد که بیشتر رفت رو مخم
مین سو:باشه برو بکشش اسمش دنیس بود،
البته اگه تونستی تو آمریکا پیداش کنی
تهیونگ:اَه لعنت بهش...
مین سو:خب دیگه داستان تموم شد پاشین گمشین بیرون دور و ورشو خلوت کنین
بچه ها بعد تقریبا یک ماه برگشتم میدونم میدونم که ....بیخیال خودمم انتظار حمایت،به این زودی رو ندارم ولی ناموسا همین امروز امتحانام تموم شد و از مدرسه گوشیم رو دادن به هر حال شرمنده این فیک رو احتمالا ۱۰۰ پارتی کنم و این تقریبا ۲۰ تا پارت رو هم سعی میکنم تند تند بزارم🥲🖤🦋
- ۲.۴k
- ۲۱ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط