پارت ۶ عشق بازی
پارت ۶ عشق بازی
از دهن جونگکوک: خیلی خورده بود من بهش گفتم اگه داری بخاطره لب گرفتن انقدر میخوری بگو لب میخوام نه غذا بعدش دیگه نخورد یهو جیغ زد اونجاش درد میکرد براش اونجارو ماساژ دادمو گاهی وقتا می بوسید اونم از خجالت اب میشد بهش گفتم بیب خجالت نکش من دوست پسرتم نباید خجالت بکشی دیدم بدترشد دیگه ماساژ ندادم تا دست از ماساژ دادن دست برداشتم دیدم داره گریه میکنه گفتم چرا گریه میکنی گفت درد دارم گفتم میخوای ماساژ بدم گفت اره بعد بوسیدمش تا خجالش کمترشه که یهو گردنشو دیدم مثل پنکیک بود ناخدا گاه شروع به مکیدن گردنش کردمداشت بیهوش میشد که دست از این کار برداشتم بوسیدمش موقع بوسیدن بهش اب میدادم که بخوره اونجوری نمیخورد یهو لبمو گاز گرفت گفت تشنم نیست بعد چند دقیقه بعد حالش بهتر شده بود دلم میخواست باهاس*ک*س کنم روش خیمه زدم لباشو گاز گرفتم منو بوسید گفت تازه بهتر شده الان زمانش نیست ولی من انگار حالیم نمی شد به کارم ادامه دادم بعد گفت تورو خدا اروم تر انجامش بده منم گفتم باشه انجامش دادم دیگه بعد این کار حال حرف نداشت بغلش کردم بردم گذاشتمش روی تخت هرچی تنش بود در اوردم لباسای خودمم در اوردم اون شب تو اتاق من باهم خوابیدیم
این پارت هم تمام شد تا پارت بعد خدافظ💋💋
از دهن جونگکوک: خیلی خورده بود من بهش گفتم اگه داری بخاطره لب گرفتن انقدر میخوری بگو لب میخوام نه غذا بعدش دیگه نخورد یهو جیغ زد اونجاش درد میکرد براش اونجارو ماساژ دادمو گاهی وقتا می بوسید اونم از خجالت اب میشد بهش گفتم بیب خجالت نکش من دوست پسرتم نباید خجالت بکشی دیدم بدترشد دیگه ماساژ ندادم تا دست از ماساژ دادن دست برداشتم دیدم داره گریه میکنه گفتم چرا گریه میکنی گفت درد دارم گفتم میخوای ماساژ بدم گفت اره بعد بوسیدمش تا خجالش کمترشه که یهو گردنشو دیدم مثل پنکیک بود ناخدا گاه شروع به مکیدن گردنش کردمداشت بیهوش میشد که دست از این کار برداشتم بوسیدمش موقع بوسیدن بهش اب میدادم که بخوره اونجوری نمیخورد یهو لبمو گاز گرفت گفت تشنم نیست بعد چند دقیقه بعد حالش بهتر شده بود دلم میخواست باهاس*ک*س کنم روش خیمه زدم لباشو گاز گرفتم منو بوسید گفت تازه بهتر شده الان زمانش نیست ولی من انگار حالیم نمی شد به کارم ادامه دادم بعد گفت تورو خدا اروم تر انجامش بده منم گفتم باشه انجامش دادم دیگه بعد این کار حال حرف نداشت بغلش کردم بردم گذاشتمش روی تخت هرچی تنش بود در اوردم لباسای خودمم در اوردم اون شب تو اتاق من باهم خوابیدیم
این پارت هم تمام شد تا پارت بعد خدافظ💋💋
۳.۹k
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.