پارت

پارت۲۶
اون روز روزی بود که جی را استراحت بود و سرکارنرفته بود و تهیونگ هم رفته بود کمپانی جی را تصمیم گرفت بره بیرون تا قدم بزنه از خونه زد بیرون و داشت راه می‌رفت که حس میکرد داره تعقیب میشه
ترسیده بود سریع شماره تهیونگ و گرفت ولی هرچی زنگ میزد تهیونگ جواب نمیداد عرق کرده بود و رنگش پریده بود توی کوچه پس کوچه ها همینطور با ترس راه می‌رفت که وارد یه کوچه بن بست شد و گیر افتاد راه فراری نداشت که چند مردی قد بلند و خیکلی از ون مشکی پیاده شدن و به طرفش اومدن
جی را:شما کی هستین تروخدا کاری باهام نداشته باشین(ترسیده و لرز)
که یکی از مرد ها یه سرنگ و محکم زد توی گردن جی را و باعث شد جی را بیهوش بشه اون مرد ها جی را رو توی یه کیف بزرگ قایم کردن
و گذاشتن توی ون و راه افتادن و به یه عمارت خیلی بزرگ بیرون از شهر رفتن

**
جونگکوک:خو چرا جوابش و ندادی
تهیونگ:نمیبینی داریم تمرین میکنیم
جیهوپ:شاید حالش خوب نیس یا شاید کاری داره که اینهمه زنگ زده
تهیونگ:نه بابا اون از پس خودش برمیاد چیزی نیست حالا بعدا که میرم خونه
جیمین:خوب برگردیم سر تمرین
و به ادامه تمرینشون رسیدن

ویو جی را
.............
دیدگاه ها (۶)

پارت۲۷ویو جی رابا سردرد و سرگیجه چشام و بازکردم میخواستم تکو...

پارت۲۸جی را دید که اون چند نفر با خشم دارن به سمتش میان ترسی...

پارت ۲۵بعد از چند دقیقه انتظار تهیونگ اومد و جی را رو از پشت...

پارت۲۴۱ سال گذشت و جی را هنوز بی خبر از پدر و مادرش بود توی ...

گل وحشی منپارت ۳ ویو اتتوی خواب بودم که یهو ارباب بیدارم کرد...

خدمتکاره عمارت ارباب پارت معرفی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط