فصلــ💜دومــ💜
فصلــ💜دومــ💜
پارت۴۳💜
ددی💜شوگره💜اجباریه من 💜
جیمین ب سانامی کمک کرد تا لباساشو پوشید بعد براید استایل بردش گذاشتش تو ماشین
خودشم سوار شد
درد پاش بیشتر شده بود و همش گریه و ناله میکرد
جیمین:: انگار دارم میکنمش...انگار دارم میکنمش...انگار دارم...
سانامی:: جیییغغغغغ میخای تا شب همینو هی تکرار کنی؟؟!!
جیمین:: کوفتچرا جیغ میکشی🤨
سانامی:: عااااااااااااایییییییییی درد میکنهههههههه حققق.حقق پاااااااااااممممم
جیمین:: بیبی گرلم یکم دیگه تحمل کن...
جیمین راه افتاد بره سمت بیمارستان...بین راه چیزی نمیگفت و صدای سانامی اذیتش میکرد...
دلش نمیخاست اون دردی داشته باشه...
بلاخره رسیدن و جیمین پیاده شد
سانامیو بغل کرد و اوردش بیرون
لباشو بوسید و نگاش کرد
جیمین:: کیوتم آروم باش
سانامی:: ولی خیلی درد داره
جیمین:: میدونم،همچین دردیو کشیدم
رفتن داخل و نوبت گرفتن
چند مین بعد نوبتشون شد و رفتن ب بخشی ک دکتر توش بود
................................................................................
دکتر:: خب جواب عکسم اینه...پاش شکسته...
جیمین:: نچ...خب؟!
دکتر:: باید گچش بگیرم...۲۰ روز باید تو گچ باشه بعدشم بیارین یه عکس دیگه ازش بگیرم اگه خوب شده بود درش میارم
جیمین:: باشه ولی...
سانامی:: ولی پول نداریم🥺
جیمین:: 😐؟!
دکتر:: شوخیبامزهای بود😐😂😂کل پسر عموهام و خیلی دیگه از فامیلامون توشرکت آقای پارک کار میکنن،اون حتی تو کشورای دیگه هم درامدداره...
پرش زمانی
توخونه...
سانامی:: میخارههه
جیمین:: چی؟!
سانامی:: پااام
جیمین پاشد و رفت...
چند مین بعد با یه سیخ اومد
سانامی:: حییییی غلط کردممم...ددیییی بهم رحم کننن دیگه آب نمیریزم روت
جیمین:: اوردمش کنیش از بالا تو گچ پاتو بخارونی😐
سانامی:: چ ایده جالبی
جیمین:: بگیر...زنگ میزنم از بیرون ناهار بیارن،باید یه نفرم بیارم واسه کارای خونه و مراقبت ازت و...
سانامی:: نههههه
جیمین:: هوم؟!😐
سانامی:: ددی نمیخاد کسیو بیاری خودم از پس کارام بر میام،با اون عصاها راه میرم،خودم هم غذا میپزم
جیمین:: نترس مثل یانگم...
سانامی:: میشه راجبش چیزی نگی؟!
جیمین:: اوکی،راستی...صبح چی گفتی؟!
سانامی:: خیلی چیزا
جیمین:: دلیل ریختن آب روم رو میگم
سانامی:: خ..خب گف..گفتم منو محلم نزا..
جیمین:: خب؟! چرا ساکت شدی
سانامی:: هیچی
جیمین:: بهت بیمحلی میکنم من؟! اینهمه بهت میرسم،بیمحلیه؟! نازتو میکشم،مراقبتم،بوس بغل....بی محلیه؟!
سانامی:: ن🥺
جیمین رفت کنارش نشست
چشم تو چشم بودن
جیمین نزدیک تر رفت و لباشو گذاشت رو لبای سانامی و آروم میبوسیدشون
بعد ب خودش آروم چسبوندش و سرشو گذاشت رو سینش و موهاشو نوازش میداد
جیمین:: دیشب خسته بودم..
سانامی:: عب نداره...
جیمین:: خب،بزار زنگ بزنم از بیرون ناهار بیارن
جیمین سانامیو گذاشت کنار و پاشد زنگ زد...
#dasam
❌اصکی ممنوع❌
پارت۴۳💜
ددی💜شوگره💜اجباریه من 💜
جیمین ب سانامی کمک کرد تا لباساشو پوشید بعد براید استایل بردش گذاشتش تو ماشین
خودشم سوار شد
درد پاش بیشتر شده بود و همش گریه و ناله میکرد
جیمین:: انگار دارم میکنمش...انگار دارم میکنمش...انگار دارم...
سانامی:: جیییغغغغغ میخای تا شب همینو هی تکرار کنی؟؟!!
جیمین:: کوفتچرا جیغ میکشی🤨
سانامی:: عااااااااااااایییییییییی درد میکنهههههههه حققق.حقق پاااااااااااممممم
جیمین:: بیبی گرلم یکم دیگه تحمل کن...
جیمین راه افتاد بره سمت بیمارستان...بین راه چیزی نمیگفت و صدای سانامی اذیتش میکرد...
دلش نمیخاست اون دردی داشته باشه...
بلاخره رسیدن و جیمین پیاده شد
سانامیو بغل کرد و اوردش بیرون
لباشو بوسید و نگاش کرد
جیمین:: کیوتم آروم باش
سانامی:: ولی خیلی درد داره
جیمین:: میدونم،همچین دردیو کشیدم
رفتن داخل و نوبت گرفتن
چند مین بعد نوبتشون شد و رفتن ب بخشی ک دکتر توش بود
................................................................................
دکتر:: خب جواب عکسم اینه...پاش شکسته...
جیمین:: نچ...خب؟!
دکتر:: باید گچش بگیرم...۲۰ روز باید تو گچ باشه بعدشم بیارین یه عکس دیگه ازش بگیرم اگه خوب شده بود درش میارم
جیمین:: باشه ولی...
سانامی:: ولی پول نداریم🥺
جیمین:: 😐؟!
دکتر:: شوخیبامزهای بود😐😂😂کل پسر عموهام و خیلی دیگه از فامیلامون توشرکت آقای پارک کار میکنن،اون حتی تو کشورای دیگه هم درامدداره...
پرش زمانی
توخونه...
سانامی:: میخارههه
جیمین:: چی؟!
سانامی:: پااام
جیمین پاشد و رفت...
چند مین بعد با یه سیخ اومد
سانامی:: حییییی غلط کردممم...ددیییی بهم رحم کننن دیگه آب نمیریزم روت
جیمین:: اوردمش کنیش از بالا تو گچ پاتو بخارونی😐
سانامی:: چ ایده جالبی
جیمین:: بگیر...زنگ میزنم از بیرون ناهار بیارن،باید یه نفرم بیارم واسه کارای خونه و مراقبت ازت و...
سانامی:: نههههه
جیمین:: هوم؟!😐
سانامی:: ددی نمیخاد کسیو بیاری خودم از پس کارام بر میام،با اون عصاها راه میرم،خودم هم غذا میپزم
جیمین:: نترس مثل یانگم...
سانامی:: میشه راجبش چیزی نگی؟!
جیمین:: اوکی،راستی...صبح چی گفتی؟!
سانامی:: خیلی چیزا
جیمین:: دلیل ریختن آب روم رو میگم
سانامی:: خ..خب گف..گفتم منو محلم نزا..
جیمین:: خب؟! چرا ساکت شدی
سانامی:: هیچی
جیمین:: بهت بیمحلی میکنم من؟! اینهمه بهت میرسم،بیمحلیه؟! نازتو میکشم،مراقبتم،بوس بغل....بی محلیه؟!
سانامی:: ن🥺
جیمین رفت کنارش نشست
چشم تو چشم بودن
جیمین نزدیک تر رفت و لباشو گذاشت رو لبای سانامی و آروم میبوسیدشون
بعد ب خودش آروم چسبوندش و سرشو گذاشت رو سینش و موهاشو نوازش میداد
جیمین:: دیشب خسته بودم..
سانامی:: عب نداره...
جیمین:: خب،بزار زنگ بزنم از بیرون ناهار بیارن
جیمین سانامیو گذاشت کنار و پاشد زنگ زد...
#dasam
❌اصکی ممنوع❌
۳۷.۱k
۱۵ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.