فصلــ💜دومــ💜
فصلــ💜دومــ💜
پارت۴۲💜
ددی💜شوگره💜اجباریه من 💜
بعد شام جیمین پاشد و رفت تو اتاق
میخاست بخابه چون خیلی خسته بود
سانامی از اینکه جیمین زود پاشد و رفت و از وقتی ک اومده خیلی باهاش خلوط نکرد یکم دلخور شده بود
ولی جیمین بود دیگه...
میزو جمع کرد و رفت نشست رو کاناپه
تلویزیون رو روشن کرد و تبق معمول انیمه خاست نگاه کنه
چند مین گذشت
بی حوصله تلویزیون رو خاموش کرد و رفت سمت اتاق
درو باز کرد و واردش شد
چراغ خاموش بود و صدای خروپف جیمین اتاقو پر کرده بود
سانامی:: بیشعور
بعدش رفت و لباس خواب درآورد ک بپوشه
لباساشو بزور تو اون تاریکی عوض کرد
بعدش رفت رو تخت پیش جیمین دراز کشید
سانامی:: بغلم کن...هوی،خوابی...
وقتی دید بی فایدس خودش دستاشو دور گردن جیمین حلقه کرد و بهش چسبید
سانامی:: فردا باید تاوان پس بدی...حالا میخام چ غلطی بکنم؟! خوب میدونم چیکار کنم! چق با خودم حرف میزنم...
سانامی دیگه چیزی نگفت و کم کم خوابش برد...
.....................................................................................
صبح...
جیمین:: یااااااااااااااااااااا پ صصصصگگگگگگگگگگگگگگ
سانامی:: بمنچههه میخاستی دیشب محلم بدیییی...حداقل قبل خاب بغلم میکردی... جییییغغغغغغغ
اول صبحی سانامی یه پارچ آب یخ ریخته بود رو جیمین و داشت حرف میزد ک جیمین پاشد واسش...
اونم جیغی کشید و دررفت
سانامی از پله ها تند رفت پایین...
سانامی:: اگه میتونی منو بگیییییر
از سالن زد بیرون
جیمینم دست بردار نبود😐🗿
بادیگاردا با تعجب بهشون زل زده بودن...
یهو پای سانامی پیچ خورد و افتاد زمین
جیمین نگران رفت سمتش و پیشش نشست
سانامی:: حقق..حق پااام😭
جیمین:: حقته،خداکنه از چندجا شکسته باشه
سانامی:: یااااا ددی تو خیلی بدجنسیییی🥺
جیمین:: پاشو ببینم
سانامی:: نمیتونممم
جیمین:: ببین من واسه تو یکی دارم،،،ببینم چیشد این چند روز ک وحشی شدی
سانامی:: خودت گفتی باید مثل قبل پرانرژی و وحشی بشم
جیمین:: خفه
جیمین پشتشو ب سانامی کرد
جیمین:: بیا رو کولم
سانامی:: نمیتونم پاشم،بیا عقب تر
جیمین:: گندت بزنن دختره بی پدر
جیمین بهش کمک کرد و سانامیو کول کرد
رفت داخل و برد گذاشتش رو کاناپه
جیمین:: ببین زندت نمیزارم،وای بحالت اگه شکسته باشه
سانامی:: تازه گفتی خداکنه شکسته باشه😐خیلی درد میکنههههه
جیمین:: خفه...میرم لباس بیارم تنت کنی ببرمت بیمارستان...
#dasam
❌❌اصکی ممنوع❌❌
پارت۴۲💜
ددی💜شوگره💜اجباریه من 💜
بعد شام جیمین پاشد و رفت تو اتاق
میخاست بخابه چون خیلی خسته بود
سانامی از اینکه جیمین زود پاشد و رفت و از وقتی ک اومده خیلی باهاش خلوط نکرد یکم دلخور شده بود
ولی جیمین بود دیگه...
میزو جمع کرد و رفت نشست رو کاناپه
تلویزیون رو روشن کرد و تبق معمول انیمه خاست نگاه کنه
چند مین گذشت
بی حوصله تلویزیون رو خاموش کرد و رفت سمت اتاق
درو باز کرد و واردش شد
چراغ خاموش بود و صدای خروپف جیمین اتاقو پر کرده بود
سانامی:: بیشعور
بعدش رفت و لباس خواب درآورد ک بپوشه
لباساشو بزور تو اون تاریکی عوض کرد
بعدش رفت رو تخت پیش جیمین دراز کشید
سانامی:: بغلم کن...هوی،خوابی...
وقتی دید بی فایدس خودش دستاشو دور گردن جیمین حلقه کرد و بهش چسبید
سانامی:: فردا باید تاوان پس بدی...حالا میخام چ غلطی بکنم؟! خوب میدونم چیکار کنم! چق با خودم حرف میزنم...
سانامی دیگه چیزی نگفت و کم کم خوابش برد...
.....................................................................................
صبح...
جیمین:: یااااااااااااااااااااا پ صصصصگگگگگگگگگگگگگگ
سانامی:: بمنچههه میخاستی دیشب محلم بدیییی...حداقل قبل خاب بغلم میکردی... جییییغغغغغغغ
اول صبحی سانامی یه پارچ آب یخ ریخته بود رو جیمین و داشت حرف میزد ک جیمین پاشد واسش...
اونم جیغی کشید و دررفت
سانامی از پله ها تند رفت پایین...
سانامی:: اگه میتونی منو بگیییییر
از سالن زد بیرون
جیمینم دست بردار نبود😐🗿
بادیگاردا با تعجب بهشون زل زده بودن...
یهو پای سانامی پیچ خورد و افتاد زمین
جیمین نگران رفت سمتش و پیشش نشست
سانامی:: حقق..حق پااام😭
جیمین:: حقته،خداکنه از چندجا شکسته باشه
سانامی:: یااااا ددی تو خیلی بدجنسیییی🥺
جیمین:: پاشو ببینم
سانامی:: نمیتونممم
جیمین:: ببین من واسه تو یکی دارم،،،ببینم چیشد این چند روز ک وحشی شدی
سانامی:: خودت گفتی باید مثل قبل پرانرژی و وحشی بشم
جیمین:: خفه
جیمین پشتشو ب سانامی کرد
جیمین:: بیا رو کولم
سانامی:: نمیتونم پاشم،بیا عقب تر
جیمین:: گندت بزنن دختره بی پدر
جیمین بهش کمک کرد و سانامیو کول کرد
رفت داخل و برد گذاشتش رو کاناپه
جیمین:: ببین زندت نمیزارم،وای بحالت اگه شکسته باشه
سانامی:: تازه گفتی خداکنه شکسته باشه😐خیلی درد میکنههههه
جیمین:: خفه...میرم لباس بیارم تنت کنی ببرمت بیمارستان...
#dasam
❌❌اصکی ممنوع❌❌
۳۵.۳k
۱۴ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.