فصلــ💜
فصلــ💜
دومــ💜پارت ۴۱
ددی💜شوگره💜اجباریه من 💜
جیمین رو مبل نشسته بود و سانامی هم رو پاهاش...
یانگم چیزاشو جمع کرد و از امارت رفت...
سانامی:: تو دیر اومدی🥺
جیمین:: خب؟!
سانامی:: هیچ😒
جیمین سرشو باز برد لای موهاش و میبوسید و بوش میکرد...
جیمین:: عمممم لنتی بوی بهشت میده!
سانامیخودشو بیشتر ب جیمین میفشرد و حلقه دستاش دور گردنشو تنگ ترمیکرد
جیمین:: ببینمت
سانامی:: هوم😊
جیمین:: درد،بگو بینم اصن یه کیلو وزن اومد تو این بدن لاغر مردنیت؟!🤨مگ نگفتم اندامو پر کن؟!
سانامی زیر لب گفت:: آییییششش باز اومد و شروع کرد
جیمین:: چی گفتی؟!
سانامی:: ه...هیچی😐🙂
جیمین:: پاشو
سانامی:: یاااا خو چیه چرا نمیزاری تو بغلت باشممم
جیمین:: میخام لباس عوض کنم یه ساعته تو بغلمی
سانامی:: کمه
جیمین هوفی کشد و سانامیو محکمتربغل کرد و پاشد رفت سمت اتاقشون
از پله ها آروم آروم بالا رفت و در اتاقو باز کرد
داخل شدن و جیمین سانامیو گذاشت پایین
رفت سمت کمد و لباس درآورد ک بپوشه
سانامی:: بعد شام بریم بیرون؟!
جیمین:: نچ
سانامی:: خب پس همینایی ک پختمو میخوریم
جیمین:: غذا درست کردی بعد میگی بریم رستوران؟!😐
سانامی:: ولش خب😐
جیمین شروع کرد ب درآوردن لباساش سانامی هم زل زده بود ب بدنه سکسی و هاتش...
خاست باکسرشو دربیاره ک ب نگاه سانامی رو بدنش توجه کرد...
جیمین:: ساری بیب...خستم
سانامی:: چ..چی؟!
جیمین زبونشو رو لباش کشید و خنده شیطنت آمیزی کرد...
سانامی هم سرشو کرد تو پتو...
جیمین:: خجالت کشیدی هوم؟!
سانامی چیزی نگفت...
چند مین بعد جیمین لباساشو پوشید و رفت کنارش رو تخت
جیمین:: تو ک خوشگل تر شدی کم کم دارم بهت حسودی میکنمااا
سانامی:: اییییی خب تو هم خوشکلییی😄
جیمین:: بریم پایین واسه غذا
سانامی:: عااام،دست صورتتو بشور و بیا پایین من میرم میزو بچینم
جیمین:: اوکی
سانامی رفت بیرون و ب طرف آشپزخانه رف...
جیمین ویو:
خیلی از دیدنش خوشحالم ولی خب همیشه ریاکشنام همینه امیدوارم حس نکنه کم بهش محل دادم،،،اصن غلط میکنه از وقتی اومدم تو بغلمه و یا موهاشو نوازش میدم یا میبوسمش و...
جیمین دست صورتشو شست و اومد نشست پشت میز شام
جیمین:: مثل همیشه عالی میزو چیدی،ببینم دستپوخت چطور شده
سانامی:: همیشه خوب بوده
جیمین:: خوب؟! باید فوق العاده باشه
سانامی:: تو بخووور
جیمین:: فااک دهنم سوخت،میمیری خفه خون بگیری؟!
سانامی:: یااا بمنچه خودت هی حرف میزنی من فقط جوابتو میدم😐
جیمین:: عه عه زبون درآوردی
سانامی:: داشتم رو نکردم
جیمین:: بهتره کوتاش کنی تو روم اوکی؟!
سانامی:: گِگِگِگـِگِ
جیمین:: ادای منو درمیاری؟!
سانامی:: غذاتو بخور واااای خدای من چقد غُر میزنههه😬
جیمین:: خستگیم در رفت ببین من دارم واسه تو
سانامی:: باشه باشه منتظرم
جیمین:: ودف😐اوکی حالا بخورش
سانامی:: میخام غذا بخورم نمخام اونو😐
جیمین:: منحرفه بدبخت😑
سانامی:: جیمینااا انقد کیمچی نخور دوک بوکی بخور
جیمین:: بیبی گرلم تو هم ب جای گوه خوردن یه زهر مار دیگه ای رو میل کن!
سانامی:: کسی با زنش اینجوری حرف نمیزنه🥺
جیمین:: د ببند وگرنه میدم بمالی و بخوری
سانامی:: هههععفففچشم...
دیگه چیزی نگفتن و مشغول غذاخوردن شده بودن...
#dasam
❌❌اصکی ممنوع❌❌
دومــ💜پارت ۴۱
ددی💜شوگره💜اجباریه من 💜
جیمین رو مبل نشسته بود و سانامی هم رو پاهاش...
یانگم چیزاشو جمع کرد و از امارت رفت...
سانامی:: تو دیر اومدی🥺
جیمین:: خب؟!
سانامی:: هیچ😒
جیمین سرشو باز برد لای موهاش و میبوسید و بوش میکرد...
جیمین:: عمممم لنتی بوی بهشت میده!
سانامیخودشو بیشتر ب جیمین میفشرد و حلقه دستاش دور گردنشو تنگ ترمیکرد
جیمین:: ببینمت
سانامی:: هوم😊
جیمین:: درد،بگو بینم اصن یه کیلو وزن اومد تو این بدن لاغر مردنیت؟!🤨مگ نگفتم اندامو پر کن؟!
سانامی زیر لب گفت:: آییییششش باز اومد و شروع کرد
جیمین:: چی گفتی؟!
سانامی:: ه...هیچی😐🙂
جیمین:: پاشو
سانامی:: یاااا خو چیه چرا نمیزاری تو بغلت باشممم
جیمین:: میخام لباس عوض کنم یه ساعته تو بغلمی
سانامی:: کمه
جیمین هوفی کشد و سانامیو محکمتربغل کرد و پاشد رفت سمت اتاقشون
از پله ها آروم آروم بالا رفت و در اتاقو باز کرد
داخل شدن و جیمین سانامیو گذاشت پایین
رفت سمت کمد و لباس درآورد ک بپوشه
سانامی:: بعد شام بریم بیرون؟!
جیمین:: نچ
سانامی:: خب پس همینایی ک پختمو میخوریم
جیمین:: غذا درست کردی بعد میگی بریم رستوران؟!😐
سانامی:: ولش خب😐
جیمین شروع کرد ب درآوردن لباساش سانامی هم زل زده بود ب بدنه سکسی و هاتش...
خاست باکسرشو دربیاره ک ب نگاه سانامی رو بدنش توجه کرد...
جیمین:: ساری بیب...خستم
سانامی:: چ..چی؟!
جیمین زبونشو رو لباش کشید و خنده شیطنت آمیزی کرد...
سانامی هم سرشو کرد تو پتو...
جیمین:: خجالت کشیدی هوم؟!
سانامی چیزی نگفت...
چند مین بعد جیمین لباساشو پوشید و رفت کنارش رو تخت
جیمین:: تو ک خوشگل تر شدی کم کم دارم بهت حسودی میکنمااا
سانامی:: اییییی خب تو هم خوشکلییی😄
جیمین:: بریم پایین واسه غذا
سانامی:: عااام،دست صورتتو بشور و بیا پایین من میرم میزو بچینم
جیمین:: اوکی
سانامی رفت بیرون و ب طرف آشپزخانه رف...
جیمین ویو:
خیلی از دیدنش خوشحالم ولی خب همیشه ریاکشنام همینه امیدوارم حس نکنه کم بهش محل دادم،،،اصن غلط میکنه از وقتی اومدم تو بغلمه و یا موهاشو نوازش میدم یا میبوسمش و...
جیمین دست صورتشو شست و اومد نشست پشت میز شام
جیمین:: مثل همیشه عالی میزو چیدی،ببینم دستپوخت چطور شده
سانامی:: همیشه خوب بوده
جیمین:: خوب؟! باید فوق العاده باشه
سانامی:: تو بخووور
جیمین:: فااک دهنم سوخت،میمیری خفه خون بگیری؟!
سانامی:: یااا بمنچه خودت هی حرف میزنی من فقط جوابتو میدم😐
جیمین:: عه عه زبون درآوردی
سانامی:: داشتم رو نکردم
جیمین:: بهتره کوتاش کنی تو روم اوکی؟!
سانامی:: گِگِگِگـِگِ
جیمین:: ادای منو درمیاری؟!
سانامی:: غذاتو بخور واااای خدای من چقد غُر میزنههه😬
جیمین:: خستگیم در رفت ببین من دارم واسه تو
سانامی:: باشه باشه منتظرم
جیمین:: ودف😐اوکی حالا بخورش
سانامی:: میخام غذا بخورم نمخام اونو😐
جیمین:: منحرفه بدبخت😑
سانامی:: جیمینااا انقد کیمچی نخور دوک بوکی بخور
جیمین:: بیبی گرلم تو هم ب جای گوه خوردن یه زهر مار دیگه ای رو میل کن!
سانامی:: کسی با زنش اینجوری حرف نمیزنه🥺
جیمین:: د ببند وگرنه میدم بمالی و بخوری
سانامی:: هههععفففچشم...
دیگه چیزی نگفتن و مشغول غذاخوردن شده بودن...
#dasam
❌❌اصکی ممنوع❌❌
۵۵.۸k
۱۳ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.