𝙱𝚕𝚘𝚘𝚍𝚢 𝚋𝚕𝚘𝚘𝚍
𝙱𝚕𝚘𝚘𝚍𝚢 𝚋𝚕𝚘𝚘𝚍
𝙿𝟷𝟸
+اره خلاصه ولی الان نمیدونم پدر ناد زندن یا یکی از نقشه های یونگیه
=اون یونگی خیلی عوضی شده...ولی باید چیکار کنیم؟
+تو چیزی از دوستای نزدیک پدرو مادر میدونی؟
=نه راستش..(ت فکر)ولی..اره یکی بود
+کی؟
چند دقیقه بعد
جه سو دوتا قهوه درست کرد و کذاشت رو میز
+خب؟
=یه مردی بود ک دوست پدر بودو یه دختر سلیطه داشت یادم دوره ای ک ۱۸سالم بود چند وقت قبل مرگه الکیم میخواستن ک دخترشون با یونگی ازدواج کنه و یونگی مخالفت کردو
+همونی ک عقده ای بودو وقتی دید یونگی مخش زده نمیشه گفت یونگی به من ت..ج..و..ز کرده؟
=دقیقا بعد اون پدرش به کلی از یونگی متنفر شد ولی سلام و علیکشو بخاطر قدرتش با پدر نگه میداشت
+و یه شرکتی هم داره همین چند وقت پیش قبل این اتفاقات باهاش یکم صحبت کرده بودیم اون دخترشم هی کلاس میزاشت شنیدم دهترش نامزد کرده چون بچه اورده
=پس نقشمون اینه...
چند ماه بعد...
الان خونتون توی سئوله و باهم زندگی میکنید
+جه سوو لباسمم کجاستتت سریع باید برم شرکتتت
=ای خدا باز ت دیرت شده؟تو دستته😂💔
+مرسییی
سری صبحانه خورده نخورده رفتی پایین و رسیدی شرکت نشستی سرجات و به کارت رسیدی و نفس نفس میزدی
سولگی. ا.ت باید بری پیش دفتر مدیر
+چرا بخاطر دیر اومدنمه؟بخدا همین یبارههه!!!تخراجمم نکنه یوقتت
نفس نفس میزدم و رفتم بالاترین طبقه،دفتر مدیر(همون شرکتی ک از سونگی بدش میاده ها)درو زدم
مدیر. بیا ت
درو باز کردم یه مرد جوون بود رئیس نبود!
پسره. خوش اومدید
با دستش بهت اشاره میکرد ک بشینی نشستی و میخواستی بگی ک رئیس کجاس ک دهن باز کرد
پسره. رئیستون دیگ نیست به همه کارکنان ایمیل زدیم ک بیان جلسه و من خودمو بهشون معرفی کنم ولی شما هم ایمیلتونو چکنکردین هم دیر اومدین واسه ی همین من گفتم بیاید اینجا
𝙿𝟷𝟸
+اره خلاصه ولی الان نمیدونم پدر ناد زندن یا یکی از نقشه های یونگیه
=اون یونگی خیلی عوضی شده...ولی باید چیکار کنیم؟
+تو چیزی از دوستای نزدیک پدرو مادر میدونی؟
=نه راستش..(ت فکر)ولی..اره یکی بود
+کی؟
چند دقیقه بعد
جه سو دوتا قهوه درست کرد و کذاشت رو میز
+خب؟
=یه مردی بود ک دوست پدر بودو یه دختر سلیطه داشت یادم دوره ای ک ۱۸سالم بود چند وقت قبل مرگه الکیم میخواستن ک دخترشون با یونگی ازدواج کنه و یونگی مخالفت کردو
+همونی ک عقده ای بودو وقتی دید یونگی مخش زده نمیشه گفت یونگی به من ت..ج..و..ز کرده؟
=دقیقا بعد اون پدرش به کلی از یونگی متنفر شد ولی سلام و علیکشو بخاطر قدرتش با پدر نگه میداشت
+و یه شرکتی هم داره همین چند وقت پیش قبل این اتفاقات باهاش یکم صحبت کرده بودیم اون دخترشم هی کلاس میزاشت شنیدم دهترش نامزد کرده چون بچه اورده
=پس نقشمون اینه...
چند ماه بعد...
الان خونتون توی سئوله و باهم زندگی میکنید
+جه سوو لباسمم کجاستتت سریع باید برم شرکتتت
=ای خدا باز ت دیرت شده؟تو دستته😂💔
+مرسییی
سری صبحانه خورده نخورده رفتی پایین و رسیدی شرکت نشستی سرجات و به کارت رسیدی و نفس نفس میزدی
سولگی. ا.ت باید بری پیش دفتر مدیر
+چرا بخاطر دیر اومدنمه؟بخدا همین یبارههه!!!تخراجمم نکنه یوقتت
نفس نفس میزدم و رفتم بالاترین طبقه،دفتر مدیر(همون شرکتی ک از سونگی بدش میاده ها)درو زدم
مدیر. بیا ت
درو باز کردم یه مرد جوون بود رئیس نبود!
پسره. خوش اومدید
با دستش بهت اشاره میکرد ک بشینی نشستی و میخواستی بگی ک رئیس کجاس ک دهن باز کرد
پسره. رئیستون دیگ نیست به همه کارکنان ایمیل زدیم ک بیان جلسه و من خودمو بهشون معرفی کنم ولی شما هم ایمیلتونو چکنکردین هم دیر اومدین واسه ی همین من گفتم بیاید اینجا
۴.۳k
۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.