ظهور ازدواج

ظهور ازدواج )
( فصل سوم ) پارت ۴۶۳

برش داشتم.. خيلي ازش خوشم اومده بود.
قیمتش رو پرسیدم و خریدمش جیمین اومد سمتم و :گفت بریم؟ دیر میشهجاسوييچي رو توی جیبم کردم و بلند شدم و سر تکون
دادم و دنبالش راه افتادم.
همونجور که برنامه ریخته بود رفتیم وسایلمون رو برداشتیم و با هتل تسویه کرد و رفتیم سمت فرودگاه و بعد
کنار هم توی هواپیما نشسته بودیم.
یه حس دلشوره همه وجودم رو گرفته بود.
به جیمین نگاه کردم.
هنزفري توي گوشش کرده بود و به روبروش خیره بود..
حسم بدتر شد و از بغض چونه ام لرزید
داشتم خفه میشدم
يه چيزي درست نیست.
یه چیزی درباره جیمین درست نیست چرا مثل دیروز شاد و بی پروا نیست؟
چرا نمیخنده؟ چرا انقدر تو خودشه؟
چی شده؟ چي قراره به سرم بیاد؟
سرفه زد و سرشو کج کرد و نگام کرد
نتونستم نگاه ترسیده مو ازش قایم کنم و همونجور نگاش
کردم. لبخند باريك و تلخي زد.
منم لبخند بيجوني بهش زدم و نگاه ازش کندم.
جاسوییچیمو از جیبم در اوردم و توی دستم بالا گرفتم. هنزفري رو از گوشش بیرون کشید و نگاهي به جاسوييچي
انداخت و گفت این چیه؟
و توي دستش گرفتش
از- کنار- رودخونه خریدمش.. شبیه گل داستان دیو و دلبره
گنگ گفت: دیو و دلبر؟
ابرو بالا انداختم و گفتم نشنیدیش؟
لباشو جمع کرد و گفت: فک نکنم.
خندیدم و گفتم داستانش اینجوریه که یه شب سرد زمستوني و بارونی یه پیرزن زشت و عاجز از یه پادشاه جوان و خيلي زيبا و مقتدر كمك ميخواد.. پادشاهم پیرزن رو از روي ظاهرش قضاوت میکنه و میندازتش بیرون نگو پیرزنه جادوگر بوده. خودشو تبدیل به یه دختر زیبا میکنه و پادشاه مغرور رو براي تنبيه ظاهر بينيش به یه دیو تبدیل میکنه..
جاسوييچي گل توی شیشه دست جیمز رو نوازش کردم و :گفتم بعد یه گل رز طبيعي جادويي که توی شیشه بود دقیقا
شبیه این رو به دیو میده و میگه تا آخرین گلبرگ این گل
شبیه این رو به دیو میده و میگه تا آخرین گلبرگ این گل سرخ وقت داره عشق حقیقی رو پیدا کنه و دختري عاشقش بشه. اگه عشق رو پیدا کنه طلسم میشکنه و باز به انسان
تبدیل میشه اما در غیر اینصورت تا ابد دیو میمونه سرفه اي زد و تلخ گفت: تو این روزا کسی عاشق دیو نمیشه که.. تا ابد دیو موند؟
لبخند گرفته اي زدم و گفتم نه.. عشق حقیقی رو پیدا کرد. جاسوییچی رو سمتم گرفت هولش دادم سمت خودش و دستشو بستم و گفتم نه..مال
تو.. تند گفت: اما...
دیدگاه ها (۷۵)

ظهور ازدواج )( فصل سوم ) پارت ۴۶۴ سر روي شونه اش گذاشتم و با...

ظهور ازدواج )( فصل سوم ) پارت ۴۶۵ این کیه؟ اینجا چیکار میکنه...

ظهور ازدواج پارت ۴۶۲دست رو موهام کشید و نفسش رو بیرون داد و ...

ظهور ازدواج )( فصل سوم ) پارت ۴۶۱ دوتا دستش رو گرفته و مضطرب...

ظهور ازدواج )( پارت ۳۰۸ فصل ۳ )دندونام از شدت سرما تند تند ...

✿) ظهور ازدواج (✿⁠)⁩(♡)پارت ۲۴۵ (⁠♡)اره..ادم خيلي خوبيه.. ک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط