🍷پارت۸۸
🍷پارت۸۸
"میسو"
شاید میخواد همینطوری بکشتم
فشارم افتاده بود هر لحظه پایین ترم میومد یکم فقط یکم امید داشتم کوک بیاد شاید نگرانم شه شاید حتی...
حتی...دلش واسم تنگ شه
به فکرم خندیدم معلومه خوب هم گشنمه هم تشنه معلومه هذیون میگم سرگیجم داشت بدتر میشد و حتی
نمیتونستم چشمامو باز بزارم گرچه تو هردو حالت فقط تاریکی بود
بزور بلند شدم اما انقدر ضعف داشتم که سریع افتادم
چشمام داشت بسته میشد و یه حس خیلی قوی داشت بهم غلبه میکرد که بخوابم
لحظه اخر نوری رو میدیدم که داشت بیشتر میشد
ولی من
تو تاریکی خودم فرو رفتم
........
اروم لایه چشمامو باز کردم دیدم تار بود و هنوز یکم سرگیجه داشتم
اصلا من کجام
چند بار پلک زدم تا دیدم واضح شه گیج به اطراف نگاه کردم اصلا برام اشنا نبود نه سقفش نه پنجره هاش نه دیواراش
اروم بلند شدم و به دوروبر نگاه کردم یه اتاق خیلی بزرگ بود با دیزاین کاملا سفید
اینجا کجاست خواستم بلند شم که دستم سوخت با درد به دستم نگاه کردم سرم وصل بود صحنه قبل اینکه از هوش برم یادم اومد یه نفر اومده بود داخل
غیر کوک کی میتونه باشه
با صدای در دنبالش گشتم و نگاش کردم یه دختر تقریبا تپل اومد داخل و با دیدن من ابروهاش پرید بالا سریع اومد سمتم
_خوبین خانم
+شما
_اوه من خدمتکار اینجام
+اینجا کجاست من اصلا نمیدونم چه اتفاقی افتاده
_الان رئیسو صدا میکنم
+رئیس؟
دویید رفت بیرون منظورش از رئیس کیه
بازم به دوروبر نگاه کردم
دیوارا سفید و خالی بودن هیچ تابلو یا چیز دیگه ای روشون نبود یه اتاق بزرگ اما ساده
_میبینم بیدار شدی
با چشمای درشت برگشتم سمت صدا خدای من
+کوک
نیشخند زد
_یادم نمیاد اجازه داده باشم اسممو نصفه صدا کنی
+منظورت چیه
اومد جلو تر
_خانم کوچولو اسم من جون کوکه یادت باشه
دهنم باز موند چی شده
+تووووو
_انگار خوشحال نشدی
+من اینجا چیکار میکنم چطوری منو اوردی اینجا
صندلی که کنار تخت بود برداشت گذاشت کنارم و نشست روش
پاشو انداخته بود رو پاش و دست به سینه موند بازم دکمه های پیرهنش تا سینش باز بود
_گفتم بهت که چیزی که میخوام باید مال من باشه
+الان این مهمه واقعا بهم بگو چطوری من اینجام
داغ کرده بودم جون کوک که نمیدونه کوک کیه چی دارم میگم
اونا که یه نفرن
ارنجشو گذاشت رو زانوش و خم شد سمتم
_اونروز که از کلوپم زدی بیرون یه نفرو فرستادم دنبالت اومدم ببرمت که با صحنه بدی رو به رو شدم
+ک...کدوم صحنه
پوزخند عصبی زد
_عینه مرده ها افتاده بودی تو زیرزمین
+چطور فهمیدی اونجام
_اولین جایی بود که به ذهن هر کسی میرسید و من خیلی خوش شانس بودم
+اینکار دزدیه میدونی که
با تمسخر نگام کرد
_اینکه میمردی بهتر بود نه
نفس عمیق کشید و تکیه داد به صندلی
_شرمنده عزیزم ولی چون مال منی حق نداری بدون اجازم بمیری...
"میسو"
شاید میخواد همینطوری بکشتم
فشارم افتاده بود هر لحظه پایین ترم میومد یکم فقط یکم امید داشتم کوک بیاد شاید نگرانم شه شاید حتی...
حتی...دلش واسم تنگ شه
به فکرم خندیدم معلومه خوب هم گشنمه هم تشنه معلومه هذیون میگم سرگیجم داشت بدتر میشد و حتی
نمیتونستم چشمامو باز بزارم گرچه تو هردو حالت فقط تاریکی بود
بزور بلند شدم اما انقدر ضعف داشتم که سریع افتادم
چشمام داشت بسته میشد و یه حس خیلی قوی داشت بهم غلبه میکرد که بخوابم
لحظه اخر نوری رو میدیدم که داشت بیشتر میشد
ولی من
تو تاریکی خودم فرو رفتم
........
اروم لایه چشمامو باز کردم دیدم تار بود و هنوز یکم سرگیجه داشتم
اصلا من کجام
چند بار پلک زدم تا دیدم واضح شه گیج به اطراف نگاه کردم اصلا برام اشنا نبود نه سقفش نه پنجره هاش نه دیواراش
اروم بلند شدم و به دوروبر نگاه کردم یه اتاق خیلی بزرگ بود با دیزاین کاملا سفید
اینجا کجاست خواستم بلند شم که دستم سوخت با درد به دستم نگاه کردم سرم وصل بود صحنه قبل اینکه از هوش برم یادم اومد یه نفر اومده بود داخل
غیر کوک کی میتونه باشه
با صدای در دنبالش گشتم و نگاش کردم یه دختر تقریبا تپل اومد داخل و با دیدن من ابروهاش پرید بالا سریع اومد سمتم
_خوبین خانم
+شما
_اوه من خدمتکار اینجام
+اینجا کجاست من اصلا نمیدونم چه اتفاقی افتاده
_الان رئیسو صدا میکنم
+رئیس؟
دویید رفت بیرون منظورش از رئیس کیه
بازم به دوروبر نگاه کردم
دیوارا سفید و خالی بودن هیچ تابلو یا چیز دیگه ای روشون نبود یه اتاق بزرگ اما ساده
_میبینم بیدار شدی
با چشمای درشت برگشتم سمت صدا خدای من
+کوک
نیشخند زد
_یادم نمیاد اجازه داده باشم اسممو نصفه صدا کنی
+منظورت چیه
اومد جلو تر
_خانم کوچولو اسم من جون کوکه یادت باشه
دهنم باز موند چی شده
+تووووو
_انگار خوشحال نشدی
+من اینجا چیکار میکنم چطوری منو اوردی اینجا
صندلی که کنار تخت بود برداشت گذاشت کنارم و نشست روش
پاشو انداخته بود رو پاش و دست به سینه موند بازم دکمه های پیرهنش تا سینش باز بود
_گفتم بهت که چیزی که میخوام باید مال من باشه
+الان این مهمه واقعا بهم بگو چطوری من اینجام
داغ کرده بودم جون کوک که نمیدونه کوک کیه چی دارم میگم
اونا که یه نفرن
ارنجشو گذاشت رو زانوش و خم شد سمتم
_اونروز که از کلوپم زدی بیرون یه نفرو فرستادم دنبالت اومدم ببرمت که با صحنه بدی رو به رو شدم
+ک...کدوم صحنه
پوزخند عصبی زد
_عینه مرده ها افتاده بودی تو زیرزمین
+چطور فهمیدی اونجام
_اولین جایی بود که به ذهن هر کسی میرسید و من خیلی خوش شانس بودم
+اینکار دزدیه میدونی که
با تمسخر نگام کرد
_اینکه میمردی بهتر بود نه
نفس عمیق کشید و تکیه داد به صندلی
_شرمنده عزیزم ولی چون مال منی حق نداری بدون اجازم بمیری...
۶۴.۵k
۰۵ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۴۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.