🍷پارت89🍷
🍷پارت89🍷
"میسو"
_شرمنده عزیزم ولی چون مال منی حق نداری بدون اجازم بمیری
عصبی شدم
+میشه انقدر از این کلمه مزخرف استفاده نکنی داری حالمو بهم میزنی من مال هیچ احمقی نیستم و قبلا هم بهت گفتم..
لبخند کج زد
_زود قضاوت نکن خوشگله
هنگ زده نگاش کردم دلم میخواد همچین بزنمش که به پام بیوفته بگه غلط کردم ببخشید
بلند شد
_خوب استراحت کن چون بعدا کارت دارم
برگشت بره حرفاش حس خوبی نمیداد اصلا
+صبر کن
سرشو برگردوند سمتم و نیشخند زد
خوب باشه باشه زیادی جذابه قبول...
+نمیخوای بدونی چرا اونحا بودم
لباشو جوری که انگار داره فکر میکنه جمع کرد
_چرا خیلی دوست دارم بدونم ولی وقت زیاد داریم عزیزم
چشمک زد و رفت
لعنتی لعنتی لعنتیییی
اون چطوری وارد خونه شد فقط واسه اینکه منو بدزده
اوه خدای من یه روانی کامله
ولی اگه نمیومد من مرده بودم تا الان
سرمو چرخوندم که چشمم خورد به ظرف رامیون انقدر گشنم بود که سریع برداشتم و خوردمش ابم تا اخر خوردم
بعد چند روز حس زنده بودن بهم دست داد
حالا چطور از اینجا برم من به هیچکدوم از شخصیت های کوک اعتماد ندارم
گرچه فقط دوتارو دیدم معلوم نیست چندتای دیگه ام هستن
به سرم نگاه کردم تموم شده بود برداشتمش از رو تخت بلند شدم رفتم سمت پنجره و به پایین نگاه کردم
ارتفاع زیادی نداشت پنجره رو باز کردمو رو لبش موندم چشمامو بستم و شجاعتمو جمع کردم
1
2
3
افتادم زمین و به زمین سنگی برخورد کردم کف دستام زخمی شد و پام رگ به رگ شد اما زیاد مشکلی نبود
بلند شدم و شروع کردم دوییدن از اون خونه کوک خیلی بزرگ تره مخصوصا حیاطش
جالبه هر طور حساب کنی دارم از دست کوک فرار میکنم
پام نمیزاشت خوب بدوام به در که رسیدم چشمم خورد به نگهبانا دوتا بدونو بد تر از همهبا دوتا
سگ بودن
لعنتی نگهبان چی میگه اخه عقب گرد کردم که سگا برگشتن سمتمو پارس کردن
با ترس به نگهبانا نگاه کردم
_اون دخترست نباید فرار کنه
اه شت برگشتم و شروع کردم دوییدن اخرش که چی میگیرن منو
_صبر کن دختره ی احمق
احمق تو جتی من بودی وایمیستادی؟
با پای رگ به رگ شدم به زور داشتم میدوییدم
اما با گرفتن موهام به عقب پرت شدم چشامو از درد بستم
+اخ اخ
_کجا میخواستی بری فسقلی هان
اونیکی به حرف اومد
_میرم به رئیس بگم
استرس گرفتم نه نه تروخدا اون نه
موهامو همینطور داشت میکشید
+ولم کن لعنتی کندی موهامو
_حقته تا تو باشی فرار بیخود نکنی
+خودتو بزار جای من
_هه نمیخوام انقدر ضعیف باشم
به غرورم برخورد دستمو بالا اوزدم و کبوندم تو صورتش تکون که نخورد هیچ عصبانی ام شد
تازه فهمیدم چه غلطی کردم
+اوه نه
_منو زدی
بدجور داد زد اب دهنمو قورت دادم
+نه تو هم زدی
خفه شو فقط دختر...
_حالیت میکنم...
😉😉💖💖
"میسو"
_شرمنده عزیزم ولی چون مال منی حق نداری بدون اجازم بمیری
عصبی شدم
+میشه انقدر از این کلمه مزخرف استفاده نکنی داری حالمو بهم میزنی من مال هیچ احمقی نیستم و قبلا هم بهت گفتم..
لبخند کج زد
_زود قضاوت نکن خوشگله
هنگ زده نگاش کردم دلم میخواد همچین بزنمش که به پام بیوفته بگه غلط کردم ببخشید
بلند شد
_خوب استراحت کن چون بعدا کارت دارم
برگشت بره حرفاش حس خوبی نمیداد اصلا
+صبر کن
سرشو برگردوند سمتم و نیشخند زد
خوب باشه باشه زیادی جذابه قبول...
+نمیخوای بدونی چرا اونحا بودم
لباشو جوری که انگار داره فکر میکنه جمع کرد
_چرا خیلی دوست دارم بدونم ولی وقت زیاد داریم عزیزم
چشمک زد و رفت
لعنتی لعنتی لعنتیییی
اون چطوری وارد خونه شد فقط واسه اینکه منو بدزده
اوه خدای من یه روانی کامله
ولی اگه نمیومد من مرده بودم تا الان
سرمو چرخوندم که چشمم خورد به ظرف رامیون انقدر گشنم بود که سریع برداشتم و خوردمش ابم تا اخر خوردم
بعد چند روز حس زنده بودن بهم دست داد
حالا چطور از اینجا برم من به هیچکدوم از شخصیت های کوک اعتماد ندارم
گرچه فقط دوتارو دیدم معلوم نیست چندتای دیگه ام هستن
به سرم نگاه کردم تموم شده بود برداشتمش از رو تخت بلند شدم رفتم سمت پنجره و به پایین نگاه کردم
ارتفاع زیادی نداشت پنجره رو باز کردمو رو لبش موندم چشمامو بستم و شجاعتمو جمع کردم
1
2
3
افتادم زمین و به زمین سنگی برخورد کردم کف دستام زخمی شد و پام رگ به رگ شد اما زیاد مشکلی نبود
بلند شدم و شروع کردم دوییدن از اون خونه کوک خیلی بزرگ تره مخصوصا حیاطش
جالبه هر طور حساب کنی دارم از دست کوک فرار میکنم
پام نمیزاشت خوب بدوام به در که رسیدم چشمم خورد به نگهبانا دوتا بدونو بد تر از همهبا دوتا
سگ بودن
لعنتی نگهبان چی میگه اخه عقب گرد کردم که سگا برگشتن سمتمو پارس کردن
با ترس به نگهبانا نگاه کردم
_اون دخترست نباید فرار کنه
اه شت برگشتم و شروع کردم دوییدن اخرش که چی میگیرن منو
_صبر کن دختره ی احمق
احمق تو جتی من بودی وایمیستادی؟
با پای رگ به رگ شدم به زور داشتم میدوییدم
اما با گرفتن موهام به عقب پرت شدم چشامو از درد بستم
+اخ اخ
_کجا میخواستی بری فسقلی هان
اونیکی به حرف اومد
_میرم به رئیس بگم
استرس گرفتم نه نه تروخدا اون نه
موهامو همینطور داشت میکشید
+ولم کن لعنتی کندی موهامو
_حقته تا تو باشی فرار بیخود نکنی
+خودتو بزار جای من
_هه نمیخوام انقدر ضعیف باشم
به غرورم برخورد دستمو بالا اوزدم و کبوندم تو صورتش تکون که نخورد هیچ عصبانی ام شد
تازه فهمیدم چه غلطی کردم
+اوه نه
_منو زدی
بدجور داد زد اب دهنمو قورت دادم
+نه تو هم زدی
خفه شو فقط دختر...
_حالیت میکنم...
😉😉💖💖
۶۷.۱k
۰۵ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۵۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.