شبنامه
🌙 #شب_نامه
میخواستم از دلتنگی بگم؛
هی نوشتم و پاک کردم،
هی نوشتم و پاک کردم،
هرچی نوشتم نشد...
.
نوشتم شبیه دختربچهایه که تو بازار باباشو گم میکنه...
نوشتم شبیه قناریه که جفتش میمیره و واسه همیشه تو قفس تنها میمونه...
نوشتم شبیه غروب جمعهای که فرداش قراره اعزام بشی خدمت...
نوشتم شبیه بچهایه که مامانش روز اول میزارتش مدرسه و همه چیز اونجا واسش غریب و دلتنگه...
نوشتم شبیه در و دیوارای همهی فرودگاهها و ترمینالهاست....
نوشتم شبیه اون نوازندهای که از بیپولی سازشو میفروشه...
نوشتم شبیه اون شماره موبایلیه که حفظی و هروز میگیریش و اون خط دو ساله خاموشه...
نوشتم شبیه دیوار برجکهای پادگانهاست که پر از اسم معشوقههای سربازاست...
هرچی نوشتم نشد
هی نوشتم و پاک کردم... نشد بنویسم دلتنگی شبیه چیه.
دلتنگی شبیه چیه واقعا؟؟
میخواستم از دلتنگی بگم؛
هی نوشتم و پاک کردم،
هی نوشتم و پاک کردم،
هرچی نوشتم نشد...
.
نوشتم شبیه دختربچهایه که تو بازار باباشو گم میکنه...
نوشتم شبیه قناریه که جفتش میمیره و واسه همیشه تو قفس تنها میمونه...
نوشتم شبیه غروب جمعهای که فرداش قراره اعزام بشی خدمت...
نوشتم شبیه بچهایه که مامانش روز اول میزارتش مدرسه و همه چیز اونجا واسش غریب و دلتنگه...
نوشتم شبیه در و دیوارای همهی فرودگاهها و ترمینالهاست....
نوشتم شبیه اون نوازندهای که از بیپولی سازشو میفروشه...
نوشتم شبیه اون شماره موبایلیه که حفظی و هروز میگیریش و اون خط دو ساله خاموشه...
نوشتم شبیه دیوار برجکهای پادگانهاست که پر از اسم معشوقههای سربازاست...
هرچی نوشتم نشد
هی نوشتم و پاک کردم... نشد بنویسم دلتنگی شبیه چیه.
دلتنگی شبیه چیه واقعا؟؟
- ۱.۶k
- ۲۸ آبان ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط