*پارت دوم*
+هرجور تو بخواى صدات میكنم فقط ناراحت نباش خب؟؟میدونم چه ادم
مزخرفیم میدونم چقدر بخاطر من اذیت میشى اما توروخدا دوستیمونو خراب
نكن.تو دوست خوب من بودى و هستى.
چشماش از خشم سرخ شده بود و خودشو كنترل میكرد كه حرفى نزنه.نفسشو با صدا بیرون داد و گفت:
-ببخشید ببخشید.نباید عصبانى میشدم ا/ت.قول داده بودم دیگه درموردش حرف
نزنم ولى نتونستم.منو ببخش.بریم داخل كوكى و بقیه منتظرمونن.
تازه متوجه شدم چند دقیقه اس جلوى در خونه ى كوكى هستیم.لبخند مصنوعى زدم و گفتم:
+عه كى رسیدیم؟خب بزن بریم.
باهم وارد خونه ى كوكى شدیم و من با دیدن دوستام كه از طریق هوسوك
باهاشون اشنا شده بودم به سمتشون پرواز كردم.تك تك دراغوششون گرفتم و ابراز دلتنگى كردم.كوكى رو بیشتر چون درست همسن من بود و كلى باهم اتیش میسوزوندیم.سرمو كنار گوشش بردم و اروم گفتم:
+هى كوك،كجا میتونم لباسامو عوض كنم؟؟
-اممممم خب اتاق خودم هست خالیه میتونى برى اونجا
اتاقش رو بلد بودم پس به سرعت به سمتش رفتم و درش رو با شدت باز كردم كه
با صحنه اى كه دیدم هین بلندى كشیدم و دوباره از اتاق خارج شدم و درو
بستم.دستمو روى دهنم گذاشتم و چشام از تعجب گشاد شده بود.من الان چى
دیدم؟هوسوکِ لخخخخت؟مگه اون كوک لعنتى نگفت اتاق خالیه؟وااااى اون
برجستگى گنده مال هوسوك بود؟اون سیكس پكاى فا*كى!!!!شت من چرا دارم به جاى خجالت كشیدن به بدن اون فكر میكنم؟گاااد چشاى پاكم!!!!من چرا دلم میخواد الان برم تو اتاق؟چرا انقدر بى نقص بود این پسر؟مگه میشه یه پسر هم خوشگل و مهربون باشه هم انقدر سک*سى؟دقیقا به چه دلیل فا*كى همچین كیس اوكازیونى رو رد میكنم؟هوسوكى منو ببخش كه دارم درموردت فكراى كثیف میكنم ولى!!!!واقعا دوس دارم الان بیام تو بدون در زدن مثل بلا نسبت گاو رفتم تو اتاق كه دیدم اونم پوكر با همون حالت قبل و بدون لباس روى تخت كوكى نشسته و نگام میكنه.هول شدم و از كرده ی خودم مثل سگ پشیمون بودم اما راه برگشت نبود.كنارش روى تخت نشستم وسعى كردم به بدنش نگاه نكنم.چشامو بستم و شروع كردم به حرف زدن
+اممممم...هوسوک...ببخش كه اومدم داخل اما باید میومدم.یعنى میگم باید میومدم باید میومدماااا!!اخه تو كه نمیدونى!منم كه با تو خیلى راحتم پس بهت میگم.بعد تمرین همه چیم بهم میریزه و اوضاعم بیریخت میشه و برا خودم فانتزى سک*سى میسازم.نمیدونم چرا بعد ورزش دوس دارم به سک*سى ترین شكل ممكن به فا*ک برم
ولى خب همیشه سینگلمو مجبورم خودكفا باشم.الانم كه اومدم تو اتاق لباس عوض كنم كه چشمم به تو خورد و همه تلاشم براى حفظ خودم به باد رفت.
یهو به خودم امدم و متوجه شدم كه هرچیزى رو كه نباید میگفتم گفتم وهوسوك باچشماى گشاد شده نگام میكنه...
شرایط:
Like:25
Comment:10
مزخرفیم میدونم چقدر بخاطر من اذیت میشى اما توروخدا دوستیمونو خراب
نكن.تو دوست خوب من بودى و هستى.
چشماش از خشم سرخ شده بود و خودشو كنترل میكرد كه حرفى نزنه.نفسشو با صدا بیرون داد و گفت:
-ببخشید ببخشید.نباید عصبانى میشدم ا/ت.قول داده بودم دیگه درموردش حرف
نزنم ولى نتونستم.منو ببخش.بریم داخل كوكى و بقیه منتظرمونن.
تازه متوجه شدم چند دقیقه اس جلوى در خونه ى كوكى هستیم.لبخند مصنوعى زدم و گفتم:
+عه كى رسیدیم؟خب بزن بریم.
باهم وارد خونه ى كوكى شدیم و من با دیدن دوستام كه از طریق هوسوك
باهاشون اشنا شده بودم به سمتشون پرواز كردم.تك تك دراغوششون گرفتم و ابراز دلتنگى كردم.كوكى رو بیشتر چون درست همسن من بود و كلى باهم اتیش میسوزوندیم.سرمو كنار گوشش بردم و اروم گفتم:
+هى كوك،كجا میتونم لباسامو عوض كنم؟؟
-اممممم خب اتاق خودم هست خالیه میتونى برى اونجا
اتاقش رو بلد بودم پس به سرعت به سمتش رفتم و درش رو با شدت باز كردم كه
با صحنه اى كه دیدم هین بلندى كشیدم و دوباره از اتاق خارج شدم و درو
بستم.دستمو روى دهنم گذاشتم و چشام از تعجب گشاد شده بود.من الان چى
دیدم؟هوسوکِ لخخخخت؟مگه اون كوک لعنتى نگفت اتاق خالیه؟وااااى اون
برجستگى گنده مال هوسوك بود؟اون سیكس پكاى فا*كى!!!!شت من چرا دارم به جاى خجالت كشیدن به بدن اون فكر میكنم؟گاااد چشاى پاكم!!!!من چرا دلم میخواد الان برم تو اتاق؟چرا انقدر بى نقص بود این پسر؟مگه میشه یه پسر هم خوشگل و مهربون باشه هم انقدر سک*سى؟دقیقا به چه دلیل فا*كى همچین كیس اوكازیونى رو رد میكنم؟هوسوكى منو ببخش كه دارم درموردت فكراى كثیف میكنم ولى!!!!واقعا دوس دارم الان بیام تو بدون در زدن مثل بلا نسبت گاو رفتم تو اتاق كه دیدم اونم پوكر با همون حالت قبل و بدون لباس روى تخت كوكى نشسته و نگام میكنه.هول شدم و از كرده ی خودم مثل سگ پشیمون بودم اما راه برگشت نبود.كنارش روى تخت نشستم وسعى كردم به بدنش نگاه نكنم.چشامو بستم و شروع كردم به حرف زدن
+اممممم...هوسوک...ببخش كه اومدم داخل اما باید میومدم.یعنى میگم باید میومدم باید میومدماااا!!اخه تو كه نمیدونى!منم كه با تو خیلى راحتم پس بهت میگم.بعد تمرین همه چیم بهم میریزه و اوضاعم بیریخت میشه و برا خودم فانتزى سک*سى میسازم.نمیدونم چرا بعد ورزش دوس دارم به سک*سى ترین شكل ممكن به فا*ک برم
ولى خب همیشه سینگلمو مجبورم خودكفا باشم.الانم كه اومدم تو اتاق لباس عوض كنم كه چشمم به تو خورد و همه تلاشم براى حفظ خودم به باد رفت.
یهو به خودم امدم و متوجه شدم كه هرچیزى رو كه نباید میگفتم گفتم وهوسوك باچشماى گشاد شده نگام میكنه...
شرایط:
Like:25
Comment:10
۳۶.۸k
۱۱ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.