پارت ۵۷ قسمت ۱
لب خند خبیثی زدم و به هامین نگاه کردم چشمکی زد و گوشیشو روشن کرد چند ثانیه بعد صدای گوشیم اومد دیدم هامینه اول نوتیفکیش گوشیمو گذاشتم روی لرزش و پیام هامین رو باز کردم نوشته بود باز چی تو سرت میگذره
نوشتم اوه افکار خبیث
برعکس من اصلا نوتیفکیش رو قطع نکرد و با هر پیام من صدای گوشیش داخل ماشین پخش میشد
نوشت نقشتو بگو کامل و با تموم جزئيات براش گفتم که گفت دختر این فکرا رو از کجا میاری گفتم وقتی به یه جا خیره میشم بهم الهام میشه
صدای این پیامم که اومد انگار که برسام بغل فرمون زده باشه ماشین تکون خورد هامین با ابروهای بالا پریده به برسام نگاه کرد ولی برسام بی توجه به کاری که کرده صدای ضبط رو زیاد کرد و صدای محمد لطفی بود که میگفت:
اگه دوستم نداری؟!
چرا پس اول اسمم دور گردن توعه
کی بهت این همه عشق میده و بی توقعه
اگه دوست ندارم
چرا پس نمیدم هدیه هاتو پس
منی که هزار دفعه دلم شکست
ولی باز دارم بهت میگم نفس
یه این قسمت که رسید گوشیمو خاموش کردم و زمزمه وار با آهنگ خوندم:
نزدیکتر از رگمممم
چجوری بهت بگم
نمیدونی مگه دق میکنم اگه دورت کنن ازم
تحملم کمه غصم یه عالمهههه
همه اگه بدن دل بدی میشکنن
تو فرق کن بااا همههه
.........................
رسیدیم به دانشگاه پیاده شدیم هامین کنارم ایستاد
هامین و نیلا جلو تر از همه حرکت کردند
منم آروم کنار هامین حرکت کردم
وارد یه کلاس شدیم کنار هامین نشستم نیلا هم مثل کنه چسبید به برسام و کنارش نشست چند دقیقه که گذشت یه مرد سالمند وارد شد یه چندتا توضیح مختصر داد راجب اینکه :اسمش احمد رحیمی بود و خیلی وقته تدریس میکنه و حرف هایی از این قبیل 2 ساعت سر کلاسش بودیم وقتی تموم شد واقعا مغزم سوت میکشید استاد از کلاس خارج شد و برسام بلند شد و جاش ایستاد و گفت:یکمم من تدریس کنم و شروع کرد درس دادن تقریبا 10 دقیقه گذشت عشوه های نیلا بد روی مخم بود بلند شدم از کلاس برم بیرون که برسام گفت خانم امینی کجا تشریف میبرید؟ بشینید این مبحث خیلی مهمه گفتم
نوشتم اوه افکار خبیث
برعکس من اصلا نوتیفکیش رو قطع نکرد و با هر پیام من صدای گوشیش داخل ماشین پخش میشد
نوشت نقشتو بگو کامل و با تموم جزئيات براش گفتم که گفت دختر این فکرا رو از کجا میاری گفتم وقتی به یه جا خیره میشم بهم الهام میشه
صدای این پیامم که اومد انگار که برسام بغل فرمون زده باشه ماشین تکون خورد هامین با ابروهای بالا پریده به برسام نگاه کرد ولی برسام بی توجه به کاری که کرده صدای ضبط رو زیاد کرد و صدای محمد لطفی بود که میگفت:
اگه دوستم نداری؟!
چرا پس اول اسمم دور گردن توعه
کی بهت این همه عشق میده و بی توقعه
اگه دوست ندارم
چرا پس نمیدم هدیه هاتو پس
منی که هزار دفعه دلم شکست
ولی باز دارم بهت میگم نفس
یه این قسمت که رسید گوشیمو خاموش کردم و زمزمه وار با آهنگ خوندم:
نزدیکتر از رگمممم
چجوری بهت بگم
نمیدونی مگه دق میکنم اگه دورت کنن ازم
تحملم کمه غصم یه عالمهههه
همه اگه بدن دل بدی میشکنن
تو فرق کن بااا همههه
.........................
رسیدیم به دانشگاه پیاده شدیم هامین کنارم ایستاد
هامین و نیلا جلو تر از همه حرکت کردند
منم آروم کنار هامین حرکت کردم
وارد یه کلاس شدیم کنار هامین نشستم نیلا هم مثل کنه چسبید به برسام و کنارش نشست چند دقیقه که گذشت یه مرد سالمند وارد شد یه چندتا توضیح مختصر داد راجب اینکه :اسمش احمد رحیمی بود و خیلی وقته تدریس میکنه و حرف هایی از این قبیل 2 ساعت سر کلاسش بودیم وقتی تموم شد واقعا مغزم سوت میکشید استاد از کلاس خارج شد و برسام بلند شد و جاش ایستاد و گفت:یکمم من تدریس کنم و شروع کرد درس دادن تقریبا 10 دقیقه گذشت عشوه های نیلا بد روی مخم بود بلند شدم از کلاس برم بیرون که برسام گفت خانم امینی کجا تشریف میبرید؟ بشینید این مبحث خیلی مهمه گفتم
۵.۹k
۲۲ دی ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.