پارت ۵۸
و دوباره پاره شد از خنده
منم میخندیدم چون بد افتضاحی بود
نشست روی یکی از نیمکت ها و بغض کرد فقط یک لحظه دلم براش سوخت ولی دوباره به خودم گفتم حقشه
یه فکر شیطانی دیگه به سرم زد واسه همین خیلی نامحسوس از دانشگاه زدم بیرون و از سوپری روبه روی دانشگاه یه تخم مرغ و پلاستیک خریدم از سوپری اومدم بیرون و تخم مرغ رو شکوندم داخل پلاستیک و سر پلاستیک رو گره زدم گزاشتم داخل استینم جاسازش کردم و به سمت نیمکتی که حالا برسامم روش نشسته بود رفتم از پشت سوسک پلاستيکمو گذاشتم بینشون و با جیغ کوتاهی گفتم:سوسک بلند شدو جیغ زد منم سریع با پا مثلا کشتمش و داخل باغچه شوتش کردم با بی حالی خواست بشینه روی نیمکت با سرعت تخم مرغ رو گذاشتم روی نیمکت اونم نشست روش کسی نفهمید منم سریع از اون مکان دور شدم
مهم*
بچه ها چون کامنتا خیلی خیلی کمه روزی ۲ پارت بیشتر اپ نمیکنم
اگه کامنتا زیاد بود شاید بیشتر بزارم 😐🖐️
تمام :)
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.