بچه تا جی هوپ دوروزه به پسرا گفته که ات رم پیشه اونه و پس
بچه تا جی هوپ دوروزه به پسرا گفته که ات رم پیشه اونه و پسرا امشب قراره برن خونه ی هوپی و ات هم از هیچی خبر نداره
هوپ ات بنظرت وقتش نیست به پسرا بگیم که تو هنوز هستی بنظرم ته حق داره که بدونه تو هستی دیگه به اندازه کافی زجر کشیده نه
ات هوپی اون قطعا الان با مرگ من کنار اومده و دیگه به من فکر نمیکنه تازه اگه هم بفحمه زندم بجای اینکه خوشحال باشه دوباره شروع میکنه شکنجه کردنم و عذاب دادنم که چرا خودکشی کردم و این حرف ها
هوپ فککردی خبر ندارم هر شب دست خودت رو خطط خطی میکنی و با کریه میخوابی یچیزی رو درمورد من بدون هیچ وقت نمیتونی حس واقعیت رو از من پنهون کنی
ات م من دلم براش تنگ نیست و لطفا چیزی بهشون نگو
هوپ قول نمیدم
ات من میرم خدافس
هوپ خدافس شب زود برگرد مهمون داریم
ات باشه خدافس
پرش زمانی ساعت دوازه شب
هوپ حدودا صد بار زنگ زده بودم بهش ولی بر نداشته بود پسرا هم خو نمیرفتن به خصوص تهیونگ دون که اعصابش به کل پوکیده بود
ته یکککک دختره بیست ساله حق نداره تا این موقع شب بیرون باشع
در خونه باز شد و اتی که پر صورتش اشک و گریه بود برگشته بود
بدون اینکه به خونه نگاهیی کنه به سمت اتاقش رفت
ات داداش هوپی من شام نمیخودم شب بخیر(با صدای گرفته)
ته تا این موقع شب کجا بودی
ات وایساد
و برگشت به ته نگاه کرد
ات اخرش کار خودت رو کردی امشب بسم نبود اینا هم اوردی
ات اره اقای محترم من زندم و خوشبختم از اشنایی باهاتون ولی الان ساعت دوازده شبه و نمیخوام ببینمت لطفا از اینجا برید و دیگه هم برنگردینن
ته میای یا ببرمت
ات هوپی دیدی گفتم میخوان تو هم ازم بگیرن
هوپ ات بنظرت وقتش نیست به پسرا بگیم که تو هنوز هستی بنظرم ته حق داره که بدونه تو هستی دیگه به اندازه کافی زجر کشیده نه
ات هوپی اون قطعا الان با مرگ من کنار اومده و دیگه به من فکر نمیکنه تازه اگه هم بفحمه زندم بجای اینکه خوشحال باشه دوباره شروع میکنه شکنجه کردنم و عذاب دادنم که چرا خودکشی کردم و این حرف ها
هوپ فککردی خبر ندارم هر شب دست خودت رو خطط خطی میکنی و با کریه میخوابی یچیزی رو درمورد من بدون هیچ وقت نمیتونی حس واقعیت رو از من پنهون کنی
ات م من دلم براش تنگ نیست و لطفا چیزی بهشون نگو
هوپ قول نمیدم
ات من میرم خدافس
هوپ خدافس شب زود برگرد مهمون داریم
ات باشه خدافس
پرش زمانی ساعت دوازه شب
هوپ حدودا صد بار زنگ زده بودم بهش ولی بر نداشته بود پسرا هم خو نمیرفتن به خصوص تهیونگ دون که اعصابش به کل پوکیده بود
ته یکککک دختره بیست ساله حق نداره تا این موقع شب بیرون باشع
در خونه باز شد و اتی که پر صورتش اشک و گریه بود برگشته بود
بدون اینکه به خونه نگاهیی کنه به سمت اتاقش رفت
ات داداش هوپی من شام نمیخودم شب بخیر(با صدای گرفته)
ته تا این موقع شب کجا بودی
ات وایساد
و برگشت به ته نگاه کرد
ات اخرش کار خودت رو کردی امشب بسم نبود اینا هم اوردی
ات اره اقای محترم من زندم و خوشبختم از اشنایی باهاتون ولی الان ساعت دوازده شبه و نمیخوام ببینمت لطفا از اینجا برید و دیگه هم برنگردینن
ته میای یا ببرمت
ات هوپی دیدی گفتم میخوان تو هم ازم بگیرن
۳.۵k
۲۶ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.