پارت ششم
#پارت_ششم
روزها میگذشت و استاد کیم با بچه ها احساس راحتی بیشتری میکرد.. رکسانا خیلی دورو بر استاد کیم میپلکید و سوین فقط میتونست احساساتشو روی مجسمه هاش پیاده کنه..اخرای کلاس بود که جیهوپ جلوی اقای کیم و گرفت..
_جیهوپ
استاد کیم حالا که ترم اول و پاس کردیم میخایم یه مهمونی با بچه ها بگیریم میاین؟
_رکسانا
اما.. اما من هنوز نتونستم پاسش کنم توروخدا بزارین برای سال بعد..اگه سوین بهم یکم تو امتحانا تقلب میرسوند پاسش میکردم!
_نامجون
این مشکل خودته رکسانا باید پاسش میکردی تا سال بعد کی مرده کی زنده..
رکسانا با ناراحتی و لبهای آویزون دستشو دور بازوی سوین حلقه کرد و ملتمس نگاهش کرد..
_رکسانا
توعم نروو.. مطمئنم اگه تو نری جیهوپ و نامجون برنامه رو کنصل میکنن لطفا نرو..
سوین کمی از رکسانا فاصله گرفت و لبخند همیشگیشو زد..
_سوین
خب من با نمره بالا پاس شدم دلم میخاد تو جشن شرکت کنم..
_جیهوپ
خب پس حله دیگه؟
_رکسانا
شماها خیلی عوضین!
رکسانا ادم کینه توزی بود و همین یه حرکت ممکن بود کاری کنه اون روی شیطانی خودشو نشون بده.. کیفشو از روی صندلی برداشت با اخم و ابروهای توهم رفته از کلاس خارج شد..
_سوین
خیلی بد شد باید برم دنبالش..
_جیهوپ
ولش کن! نظر شما چیه استاد کیم؟
استاد کیم نیم نگاهی به چشمای سوین انداخت و همین باعث شد حرارت بدنش بالا بره.. انگار اونم حسایی به سوین داشت..
_استاد کیم
تو گروه کلاسی ادرس و زمان و بگین حتما میام..
_نامجون
دم شما گرم فعلا..
* * * * * * * * * * * * * * * * *
رکسانا با چهره پریشون خودشو به خونشون رسوند.. از خونشون به شدت میترسید..از پدر و مادری که کل زندگیشون پول و نمره های درسی دخترشون بود میترسید..
_پدر رکسانا
رکساناااا(با صدای بلند)
رکسانا با ترسی که توی صداش بود جوابشو داد..
_رکسانا
ب..بله..
_پدر رکسانا
زود بیا تو پذیرایی ببینم!
رکسانا اروم اروم خودشو به پذیرایی رسوند..لبخندی زد که ترسش و پنهان کنه..
روزها میگذشت و استاد کیم با بچه ها احساس راحتی بیشتری میکرد.. رکسانا خیلی دورو بر استاد کیم میپلکید و سوین فقط میتونست احساساتشو روی مجسمه هاش پیاده کنه..اخرای کلاس بود که جیهوپ جلوی اقای کیم و گرفت..
_جیهوپ
استاد کیم حالا که ترم اول و پاس کردیم میخایم یه مهمونی با بچه ها بگیریم میاین؟
_رکسانا
اما.. اما من هنوز نتونستم پاسش کنم توروخدا بزارین برای سال بعد..اگه سوین بهم یکم تو امتحانا تقلب میرسوند پاسش میکردم!
_نامجون
این مشکل خودته رکسانا باید پاسش میکردی تا سال بعد کی مرده کی زنده..
رکسانا با ناراحتی و لبهای آویزون دستشو دور بازوی سوین حلقه کرد و ملتمس نگاهش کرد..
_رکسانا
توعم نروو.. مطمئنم اگه تو نری جیهوپ و نامجون برنامه رو کنصل میکنن لطفا نرو..
سوین کمی از رکسانا فاصله گرفت و لبخند همیشگیشو زد..
_سوین
خب من با نمره بالا پاس شدم دلم میخاد تو جشن شرکت کنم..
_جیهوپ
خب پس حله دیگه؟
_رکسانا
شماها خیلی عوضین!
رکسانا ادم کینه توزی بود و همین یه حرکت ممکن بود کاری کنه اون روی شیطانی خودشو نشون بده.. کیفشو از روی صندلی برداشت با اخم و ابروهای توهم رفته از کلاس خارج شد..
_سوین
خیلی بد شد باید برم دنبالش..
_جیهوپ
ولش کن! نظر شما چیه استاد کیم؟
استاد کیم نیم نگاهی به چشمای سوین انداخت و همین باعث شد حرارت بدنش بالا بره.. انگار اونم حسایی به سوین داشت..
_استاد کیم
تو گروه کلاسی ادرس و زمان و بگین حتما میام..
_نامجون
دم شما گرم فعلا..
* * * * * * * * * * * * * * * * *
رکسانا با چهره پریشون خودشو به خونشون رسوند.. از خونشون به شدت میترسید..از پدر و مادری که کل زندگیشون پول و نمره های درسی دخترشون بود میترسید..
_پدر رکسانا
رکساناااا(با صدای بلند)
رکسانا با ترسی که توی صداش بود جوابشو داد..
_رکسانا
ب..بله..
_پدر رکسانا
زود بیا تو پذیرایی ببینم!
رکسانا اروم اروم خودشو به پذیرایی رسوند..لبخندی زد که ترسش و پنهان کنه..
۳.۱k
۲۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.