وقتی مافیا هستی و عضو هشتم بی تی اس 2
وقتی مافیا هستی و عضو هشتم بی تی اس 2
پارت سیزدهم
ویو ا.ت
داشتیم با سان چایی میخوردیم که....
در زده شد
+من میرم باز کنم
@اوکی
رفتم در رو باز کردم که با یه دختر خوشگل و مواجه شدم چشمای آبی کک مک های ریزی که روی صورتش داشت
+ب،بفرمایید ؟!
#سلام عزیزم اسمم هانول هست تو هم میشناسم سان بهم معرفی کرد
+ممنون
#بیرون جشن داریم شما هم بیاین
+حتما ...سان نمیایی؟!
@چرا فقط کارت دارم بیا
+برو عزیزم من میام
#پس میبینمت
+:)
برگشتم دیدم سان داره با یه لبخند من و نگاه میکنه
+چیه ؟!هویی سان ساننن
@ب،بله
+چیکارم داری ؟!
@ا.ت جونم میشه برام یه کاری بکنی
+چی؟!
@من و هانول رو بهم برسونی
+وایییی عاشق شدییی اونم هانوللل
سان دوید سمت من و دهنم رو گرفت
@هیشش آروم تر ...یکاری میکنی ؟!
+اهوم ارههه
@پس بیا بریم
با سان رفتیم بیرون
وسط یه آتیش درست کرده بودن و دور آتیش صندلی گذاشته بودن و. نشسته بودن داشتن بگو بخند میکردن
یک دفعه یه صحنه اومد جلو چشمام که باعث شد سرم درد بگیره
@ا.ت خوبی !!
+آره فقط
@فقط!؟
+برام آشناس
@ممکنه خاطراتی از گذشته باشه
+آره با هفت تا پسر دور آتیش نشسته بودیم یکنفر داشت گیتار میزد (اون یک نفر. کوک بود و اون جا برنامه بی تی اس در جنگل) آها دو تا سگ هم بودن ولی تصویر ها واضح نیست
@عیب نداره ا.ت الان به خودت فشار نیار ممکنه از هوش بری
+هومم
ویو کوک
از خواب بلند شدم ساعت نه شب بود خیلی تشنم بود بلند شدم سرم گیج میرفت از پله ها پایین اومدم پله آخر نزدیک بود بیافتم که یکی من رو گرفت
سرم رو آوردم بالا دیدم هانا زن تهیونگ بود
#حواست به خودت باشه
_ممنون
#چیزی میخوای برات میارم برو بالا استراحت کن
_نه نمیخواد
رفتم داخل آشپزخونه آب خوردم که ....
نظر یادت نره رفیق!!
#bts#army#BANGTAN#JUNGKOOK#fake#BTS#ARMY
پارت سیزدهم
ویو ا.ت
داشتیم با سان چایی میخوردیم که....
در زده شد
+من میرم باز کنم
@اوکی
رفتم در رو باز کردم که با یه دختر خوشگل و مواجه شدم چشمای آبی کک مک های ریزی که روی صورتش داشت
+ب،بفرمایید ؟!
#سلام عزیزم اسمم هانول هست تو هم میشناسم سان بهم معرفی کرد
+ممنون
#بیرون جشن داریم شما هم بیاین
+حتما ...سان نمیایی؟!
@چرا فقط کارت دارم بیا
+برو عزیزم من میام
#پس میبینمت
+:)
برگشتم دیدم سان داره با یه لبخند من و نگاه میکنه
+چیه ؟!هویی سان ساننن
@ب،بله
+چیکارم داری ؟!
@ا.ت جونم میشه برام یه کاری بکنی
+چی؟!
@من و هانول رو بهم برسونی
+وایییی عاشق شدییی اونم هانوللل
سان دوید سمت من و دهنم رو گرفت
@هیشش آروم تر ...یکاری میکنی ؟!
+اهوم ارههه
@پس بیا بریم
با سان رفتیم بیرون
وسط یه آتیش درست کرده بودن و دور آتیش صندلی گذاشته بودن و. نشسته بودن داشتن بگو بخند میکردن
یک دفعه یه صحنه اومد جلو چشمام که باعث شد سرم درد بگیره
@ا.ت خوبی !!
+آره فقط
@فقط!؟
+برام آشناس
@ممکنه خاطراتی از گذشته باشه
+آره با هفت تا پسر دور آتیش نشسته بودیم یکنفر داشت گیتار میزد (اون یک نفر. کوک بود و اون جا برنامه بی تی اس در جنگل) آها دو تا سگ هم بودن ولی تصویر ها واضح نیست
@عیب نداره ا.ت الان به خودت فشار نیار ممکنه از هوش بری
+هومم
ویو کوک
از خواب بلند شدم ساعت نه شب بود خیلی تشنم بود بلند شدم سرم گیج میرفت از پله ها پایین اومدم پله آخر نزدیک بود بیافتم که یکی من رو گرفت
سرم رو آوردم بالا دیدم هانا زن تهیونگ بود
#حواست به خودت باشه
_ممنون
#چیزی میخوای برات میارم برو بالا استراحت کن
_نه نمیخواد
رفتم داخل آشپزخونه آب خوردم که ....
نظر یادت نره رفیق!!
#bts#army#BANGTAN#JUNGKOOK#fake#BTS#ARMY
۳.۳k
۲۶ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.